سابقیهلغتنامه دهخداسابقیه . [ ب ِ قی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است . طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رساله ٔ معرفة المذاهب ، مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال چهارم شماره ٔ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که
سابقةلغتنامه دهخداسابقة. [ ب ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث سابق . ج ، سوابق و سابقات . رجوع به سابق شود. || (اِمص ) پیشدستی . (دهار). پیشی . گویند: له سابقة فی هذا الامر اذا سبق الناس الیه . یعنی او را سبقت و پیشی است بر مردم در آن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (ترجمه ٔ صحاح ) (اقرب
سابقهفرهنگ فارسی معین(بِ قَ یا قِ) [ ع . سابقة ] (اِفا.) مؤنث سابق . 1 - سبقت گیرنده . 2 - (اِ.) پیشینه ، اعمالی که در گذشته انجام شده .
سابقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرونده، پیشینه ۲. تاریخ، تاریخچه ۳. زمینه ۴. دیرینگی، قدم، قدمت ۵. عنایت الهی ۶. تقدیر ۷. آشنایی
خوش سابقهلغتنامه دهخداخوش سابقه . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) آنکه سابقه ٔ خوب دارد. مقابل بدسابقه . با پیشینه ٔ خوب . خوشنام در زندگی گذشته ٔ خود.
مسابقهلغتنامه دهخدامسابقه . [ م ُ ب َ ق َ ] (ع اِمص ، اِ) مسابقة. مسابقت . رجوع به مسابقة شود. مسابقه امروز مواضیع عامتر یافته است و در انواع ورزشها و دعوی بردن ها به کار رود.- مسابقه دادن ؛ سبقت گرفتن . پیشی گرفتن .- || قرار سبقت گیری دادن با کسی یا کسانی در ان
بی سابقهلغتنامه دهخدابی سابقه . [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سابقه ) آنچه که سابقه ندارد. آنچه که قبلاً نبوده است . که ریشه در دیرینه ندارد. که پیشینه ندارد. رجوع به سابقه شود.