ساتیلغتنامه دهخداساتی . (اِخ ) (امیر... بهادر) در شمار دلاوران سلطان اویس جلایری ایلکانی (757 - 777) مذکور است . بسال 765 که میان شاه شجاع مظفری و برادرش شاه محمود آتش اختلاف بالا گرفت و شاه
ساتیلغتنامه دهخداساتی . (اِخ ) الهه ٔ هندی . دختر داکشا وهمسر شیوا است . چون پدرش شوهر او را تحقیر کرد ساتی خود را در آتش انداخت .
ساتیلغتنامه دهخداساتی . (اِخ ) درنزد مصریان قدیم فرشته ای است موکل بر ارواح . در آثار باستانی مصر تصویر او در حالی که روح بصورت مرغی بر زانوی او نشسته دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی ).
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
شاتیلغتنامه دهخداشاتی . (ع ص ) سرد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): یوم شات ؛ روز سرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شاطیلغتنامه دهخداشاطی ٔ. [ طِ ءْ ] (ع اِ) کرانه ٔ رود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل بن علی ): شاطی ٔ الوادی ؛ کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ): الشاطی ٔ من النهر؛ شطه و ساحله و فی الصحاح تقول «شاطی ٔ الاودیه و لاتجمع». (اقرب الموارد). || شاطی ٔ البحر، کناره ٔدریا. ساحله . ج ، شواطی ٔ و شُط
شاطیلغتنامه دهخداشاطی . (ص نسبی ) نوعی انگور منسوب به شاط در ایالت قرناطه . قصبه شاط که به ادریس نیز معروف است . انگورهای درشت خوش نمایی برنگ سرخ و لب ترش دارد که بهمه ٔ نقاط اسپانیا صادر می شود. (دزی ج 1 ص 716). و رجوع به شا
شاطیلغتنامه دهخداشاطی . (ع اِ) شاطی ٔ، کرانه ٔ رود. (مهذب الاسماء) (دهار). کناره ٔ دریا و رود. (آنندراج ). کنار. (نصاب ). کناره . ساحل . ریف . عِدوَه . جِلهَه : نبیذ پیش من آمد بشاطی برکه بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه . منوچهری .نگوی
ساتیدالغتنامه دهخداساتیدا. (اِخ ) نام کوهی است . در قول یزیدبن مفرغ :فدیرُ سُوَی فساتیدا فبصری فحلوان المخافة فالجبال .و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان یاقوت ).
ساتیاریلغتنامه دهخداساتیاری . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری پاوه و 10 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو شهرستان کرمانشاه به پاوه . کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه ٔ مشرو
ساتیدمالغتنامه دهخداساتیدما. [ دَ ] (اِخ ) سلسله ٔ جبالی است محیط بزمین که کوه بارِّما معروف به جبل حُمرین با آنچه در قرب موصل و جزیره بآن پیوسته جزو آن است . و گویند نهری است بقرب ارزن و ایاس بن قبیصة طائی به فرمان خسرو پرویز سپاه روم را در کنار آن مغلوب کرد. و نیز گفته اند که نهری است که از رو
ساتیلهلغتنامه دهخداساتیله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 14 هزارگزی شمال سنندج و 3 هزارگزی باختر شوسه ٔ سنندج به سقز. کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه مشروب میشود. محصول آن غلا
ارشکلغتنامه دهخداارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اَرزاسِس . اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان کرد. (ایران باستان ص 1654).
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [رُ نُدْ دی ] (اِخ ) شیخی از خاندان خواجه رشیدالدین فضل اﷲ است و به وزارت ساتی بیک مغول (739 - اوایل 741 هَ . ق .) در تبریز رسید. (از تاریخ مغول ص 356).
ساتیدالغتنامه دهخداساتیدا. (اِخ ) نام کوهی است . در قول یزیدبن مفرغ :فدیرُ سُوَی فساتیدا فبصری فحلوان المخافة فالجبال .و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان یاقوت ).
ساتیاریلغتنامه دهخداساتیاری . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری پاوه و 10 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو شهرستان کرمانشاه به پاوه . کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه ٔ مشرو
ساتی برزنلغتنامه دهخداساتی برزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) از خواجگان دربار اردشیر دوم (404 - 360 ق . م .) نهمین پادشاه هخامنشی است . کتزیاس و دمی تن مورخان یونانی نام او را در حادثه ٔ طغیان کورش کوچک و جنگی که بسال <span class="hl" dir=
ساتیدمالغتنامه دهخداساتیدما. [ دَ ] (اِخ ) سلسله ٔ جبالی است محیط بزمین که کوه بارِّما معروف به جبل حُمرین با آنچه در قرب موصل و جزیره بآن پیوسته جزو آن است . و گویند نهری است بقرب ارزن و ایاس بن قبیصة طائی به فرمان خسرو پرویز سپاه روم را در کنار آن مغلوب کرد. و نیز گفته اند که نهری است که از رو
ساتیلهلغتنامه دهخداساتیله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 14 هزارگزی شمال سنندج و 3 هزارگزی باختر شوسه ٔ سنندج به سقز. کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه مشروب میشود. محصول آن غلا
حصار ساتیلغتنامه دهخداحصار ساتی . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در 14هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض ، کنار راه عمومی رباطکریم به بیدکنه . واقعدر جلگه معتدل . دارای 415 تن سکنه میباشد. ترک و فارسی زبانند
احساساتیدیکشنری فارسی به انگلیسیemotional, emotive, flaming, lyrical, romantic, sentimental, susceptible