زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
ترشیدگی بینشانflat sour spoilage, flat sour, F.S.S.واژههای مصوب فرهنگستاننوعی فساد در مواد کنسروی که براثر فعالیت باکتریها ایجاد میشود، ولی گاز تولید نمیشود و درنتیجه دو سر قوطی صاف و بدون بادکردگی است
ساحرلغتنامه دهخداساحر. [ح ِ ] (ع ص ، اِ) جادو. (مهذب الاسماء). افسونگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سحرکننده . آنکه سحر کند. جادوگر. جادوکن . ج ، سَحَرَه ، ساحرین و ساحرون : باد نوروزی همی در بوستان ساحر شودتا بسحرش دیده ٔ هر گلبنی ناظر شود. <p class="author
ساحردیکشنری عربی به فارسیجذاب , دلربا , افسونگر , فريبنده , جادوگر , مجوسي , جادو گر , جادو , طلسم گر , نابغه
ساحرلغتنامه دهخداساحر. [ح ِ ] (ع ص ، اِ) جادو. (مهذب الاسماء). افسونگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سحرکننده . آنکه سحر کند. جادوگر. جادوکن . ج ، سَحَرَه ، ساحرین و ساحرون : باد نوروزی همی در بوستان ساحر شودتا بسحرش دیده ٔ هر گلبنی ناظر شود. <p class="author
مساحرلغتنامه دهخدامساحر. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) سَحر. اعلای سینه : انتفخ مساحره و یا سحره ؛ از حد مرتبه ٔخود تجاوز کرد. (منتهی الارب ). و رجوع به سحر شود.
ساحردیکشنری عربی به فارسیجذاب , دلربا , افسونگر , فريبنده , جادوگر , مجوسي , جادو گر , جادو , طلسم گر , نابغه