منسجمفرهنگ مترادف و متضادانسجامیافته، باانسجام، ساختاریافته، پیوسته، سیستماتیک، مدون، نظاممند، یکپارچه ≠ غیرمنسجم
مجازشناسی ویژگیبنیادattribute-based authorizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی ساختاریافته که برمبنای ویژگیهای کاربران و دادهها و سامانهها و خدمات، چگونگی دسترسی کاربر به دادهها و سامانهها و خدمات را تعیین میکند
ساختاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] ساختاری، ارگانیک، سازمانیافته زیربنایی، روبنایی، زیرساختی ساختاریافته، منظم، مرتب
آموزش جنسیsex educationواژههای مصوب فرهنگستانآموزشی که میتواند فرصتهایی ساختاریافته برای جوانان فراهم سازد تا نگرشها و ارزشهای خود را واکاوی کنند و برای انتخاب آگاهانه در زندگی جنسی مورد نیازشان، تصمیمگیری و کسب مهارت کنند