ساربانیلغتنامه دهخداساربانی . (حامص مرکب ) عمل ساربان . حرفه ٔ ساربان . ساربان بودن . ساربانی کردن . حفاظت شتر کردن . صاحب و مالک شتر بودن . نگاهداری شتر کردن . ساروانی . شتربانی . اشترداری . جمالی . رجوع به ساربان شود.
شاربانلغتنامه دهخداشاربان . [ رِ ] (ع اِ) دو کناره ٔ بیرون ایستاده در زیر دسته ٔ شمشیر. (مهذب الاسماء).دو آهن دراز بلند ما بین قبضه ٔ شمشیر. (منتهی الارب ). واحد آن شارب . (مهذب الاسماء). رجوع به شارب شود.
ساربانلغتنامه دهخداساربان . (اِخ ) یا سارمان بن جغتای ، پنجمین پسر جغتای بن چنگیزخان است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 77 و 88 شود.
ساربانلغتنامه دهخداساربان . (اِخ ) (شهزاده ...) ابن قایدو، در محرم سال 695 همراه شهزاده دوا به خراسان و مازندران تاخت . و ظاهراً همان است که در تاریخنامه ٔ هرات نام اوسابان آمده است . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 97 و سابا
اشترچرانیلغتنامه دهخدااشترچرانی . [ اُ ت ُ چ َ ] (حامص مرکب ) ساربانی . شترچرانی . شترداری . و رجوع به شترچرانی شود.
شتروانیلغتنامه دهخداشتروانی . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) اشتروانی . عمل شتروان . کار شتربان . شتربانی . ساربانی .
شترچرانیلغتنامه دهخداشترچرانی . [ ش ُ ت ُ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) عمل شترچران . نگهبانی شتر. اشترچرانی . ساربانی . شتربانی . رجوع به اشترچرانی شود.