سارسلغتنامه دهخداسارس . (اِخ ) دهی است از دهستان زانوسرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 40 هزارگزی جنوب نوشهر، و 6 هزارگزی پول .کوهستانی ، و سردسیر و آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی ، و محصول آن غلات و ارزن است ، <span cl
سارسفرهنگ فارسی معینمخفف (S.A.R.S) [ انگ . ] (اِ.) نوعی بیماری تنفسی حاد که توسط ویروس سارس ایجاد می شود. از علایم این بیماری تب ، اختلالات تنفسی ، لرزه ، دردهای عضلانی ، سردرد و کاهش اشتهاست . بیشتر مرگ و میر ناشی از آن در بیماران بالای 65 سال رخ می دهد، عامل سارس یک کوروناویروسی است که در مارس 2003 اولین مورد آن در
سپارشلغتنامه دهخداسپارش . [ س ِ / س ُ رِ ] (اِمص ) کسی را به کسی سپردن برای اهتمام و تیمار وی . (بهار عجم ). سپردن و در عرف سپردن کسی را به کسی برای اهتمام و تیمار وی . (آنندراج ) : اگر در مصاف یکی کشته آید نامش ازجریده ٔ بندگان مسترید
سپارشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommendation, consignment, delegation, devolution, emphasis, order, recommendation
سارسهلغتنامه دهخداسارسه . [ س ِ ] (اِخ ) فرانسیسک . از نقادان درام و داستان در فرانسه . متولد دوردان [ 1827 - 1899 م . ] است .مجموعه ٔ انتقادات نمایشی او در کتابی بنام «چهل سال نمایش » تدوین شده است .
سارسرلغتنامه دهخداسارسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 12 هزارگزی جنوب رودسر، و 100 گزی شمال رحیم آباد. جلگه ای ، و هوای آن معتدل و مالاریائی و آب آن از نهر پلرود، و محصول آن بر
سارسفتلغتنامه دهخداسارسفت . [ رَ ف َ ت َ ] (اِخ ) یکی از طوایف جنوب هند است بروایت کتاب باج پران . رجوع به تحقیق ماللهند ص 76 و 151 و 273 شود.
سارسللغتنامه دهخداسارسل . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از پرندگان است با پاهای پرده دار شبیه مرغابی . یا شبل باش . بط الماء.
سارسهلغتنامه دهخداسارسه . [ س ِ ] (اِخ ) فرانسیسک . از نقادان درام و داستان در فرانسه . متولد دوردان [ 1827 - 1899 م . ] است .مجموعه ٔ انتقادات نمایشی او در کتابی بنام «چهل سال نمایش » تدوین شده است .
سارسرلغتنامه دهخداسارسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 12 هزارگزی جنوب رودسر، و 100 گزی شمال رحیم آباد. جلگه ای ، و هوای آن معتدل و مالاریائی و آب آن از نهر پلرود، و محصول آن بر
سارسفتلغتنامه دهخداسارسفت . [ رَ ف َ ت َ ] (اِخ ) یکی از طوایف جنوب هند است بروایت کتاب باج پران . رجوع به تحقیق ماللهند ص 76 و 151 و 273 شود.
سارسللغتنامه دهخداسارسل . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از پرندگان است با پاهای پرده دار شبیه مرغابی . یا شبل باش . بط الماء.
تانااکسارسلغتنامه دهخداتانااکسارس . [ اُ رِ ] (اِخ ) «تانااکسار». رجوع بهمین کلمه و «بردیا» (پسر کورش کبیر) و ایران باستان ج 1 ص 465 و صص 480-481 شود.