سازقلغتنامه دهخداسازق . [ زَ ] (اِ) نوعی سقز که از شکاف درخت سرو بدست می آید، و چون آن را مشتعل کنند مانند مشعل میسوزد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
سازقفرهنگ فارسی معین(زِ)(اِ.) نوعی سقز که از شکاف درخت سرو به دست آید و چون آن را مشتعل کنند مانند مشعل می سوزد.
سازکلغتنامه دهخداسازک . [ زَ ] (اِ) نوعی پرنده ٔ خوش آواز. (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). || کریاس خانه و دهلیز. (ناظم الاطباء). راهرو و دالان . (اشتینگاس ). رجوع به سازاک شود.
شجغلغتنامه دهخداشجغ. [ ش َ ] (ع مص ) سبک برداشتن ستور دست و پا را در رفتن ، و الصواب بالعین (شجع). (از منتهی الارب ). تند برداشتن دابه چهار دست و پای خود را. (از اقرب الموارد).
شجکلغتنامه دهخداشجک . [ ش َ ج ُ ] (اِ) آواز اسب و اشتر و امثال آن در وقت رفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ). || فواق . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رچک .رجک . آروغ . آرغ . هکه . باد گلو. رجوع به هکه شود.