سازندformantواژههای مصوب فرهنگستانتمرکز انرژی صوتی که در طیفنگاشت بهصورت نوارهای افقی تیره دیده میشود و تأثیر شکل مجرای گفتار در جریان هوا را نشان میدهد
شازندلغتنامه دهخداشازند. [ زَ ] (اِخ ) همان ادریس آباد سابق است . نام ایستگاه راه آهن میان سمنگان و نورآباد است که در 354 هزارگزی ایستگاه راه آهن اراک واقع است . کارخانه ٔ قند شاهی بسال 1315 هَ . ش . به علت مساعد نبودن آن ناحی
سازند زمینشناختیgeologic formationواژههای مصوب فرهنگستانپیکرهای از سنگچینهها که با چینههای مجاور ازنظر خصوصیات سنگشناختی متفاوت باشد
سازند آهن نواریbanded iron formation, BIFواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سازند آهنی که دارای نواربندی مشخصی معمولاً از کانیهای غنی از آهن و چِرت (chert) یا کوارتز دانهریز است
سازندگیلغتنامه دهخداسازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل سازنده . سازنده بودن . || بنّایی . || صانعی . عاملی . || عمل جاعل . || عمل سازنده و نوازنده ٔ یکی از آلات موسیقی . ساززنی . نوازندگی . نواپیشگی . خنیاگری . مطربی : به ساز جهان ب
سازندهلغتنامه دهخداسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده : اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان راچرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. || بانی . ب
سازندهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که چیزی میسازد و درست میکند.۲. پرفایده.۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده؛ ساززننده.
سازندگیلغتنامه دهخداسازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل سازنده . سازنده بودن . || بنّایی . || صانعی . عاملی . || عمل جاعل . || عمل سازنده و نوازنده ٔ یکی از آلات موسیقی . ساززنی . نوازندگی . نواپیشگی . خنیاگری . مطربی : به ساز جهان ب
سازندهلغتنامه دهخداسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده : اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان راچرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. || بانی . ب
سازندهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که چیزی میسازد و درست میکند.۲. پرفایده.۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده؛ ساززننده.
سازند آهن نواریbanded iron formation, BIFواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سازند آهنی که دارای نواربندی مشخصی معمولاً از کانیهای غنی از آهن و چِرت (chert) یا کوارتز دانهریز است
ریزیسازندmicrobiocoenosis/ microbiocenosisواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ ریزاندامگانهایی که در یک بومسازگان زندگی میکنند متـ . ریززیسازند
زیاسازندzoocoenosis/ zoocenosisواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ جانورانی که در یک بومسازگان زندگی میکنند
زیسازندbiocoenosis/ biocenosis, biocoenose/ biocenoseواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ موجودات زندهای که در ارتباط نزدیک با یکدیگر یک واحد بومشناختی طبیعی را تشکیل میدهند