سازندگی کردن

مترادف

۱. آباد کردن، عمران کردن، آباد ساختن ≠ تخریب کردن، ویران کردن
۲. ایجاد کردن، ساختن
۳. نوازندگی کردن، نواختن، خنیاگری کردن

جست‌وجوی دقیق

سازندگی کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آباد کردن، عمران کردن، آباد ساختن ≠ تخریب کردن، ویران کردن ۲. ایجاد کردن، ساختن ۳. نوازندگی کردن، نواختن، خنیاگری کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

سوزندگی

لغت‌نامه دهخدا

سوزندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) حرقت و حدت و احساس غیرطبیعی از برخورد آتش . (ناظم الاطباء). عمل و اثر هر چیز سوزان : ز سوزندگی راه بخشش گرفت . نظامی .رجوع به سوزان شود.

سازندگی

سازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل سازنده . سازنده بودن . || بنّایی . || صانعی . عاملی . || عمل جاعل . || عمل سازنده و نوازنده ٔ یکی از آلات موسیقی . ساززنی . نوازندگی . نواپیشگی . خنیاگری . مطربی : به ساز جهان ب

سازندگی

فرهنگ فارسی عمید

۱. سازنده بودن؛ عمل سازنده.۲. (موسیقی) [قدیمی] ساز زدن؛ نواختن؛ نوازندگی.

سازندگی

فرهنگ فارسی معین

(زَ دِ) (حامص .) ساختن ، سازنده بودن .

سازندگی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آبادسازی، عمران ۲. ابداع، اختراع ۳. آفرینش، خلق ۴. خلاقیت ۵. جعل ۶. نوازندگی

جست‌وجوی متن

خلاقیت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آفرینشگری، ابتکار، ابداع ۲. سازندگی

سازندگی

لغت‌نامه دهخدا

تار و تنبور

لغت‌نامه دهخدا

تار و تنبور. [ رُ تَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و طنبور. همه گونه آلات سازندگی . آلات نوازندگان . دف و نی .

یک ونیم ساز

لغت‌نامه دهخدا

یک ونیم ساز. [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) صفتی باشد از صفات سازهای ذوی الاوتار. (برهان ) (آنندراج ). صفتی از صفات سازهای تاردار. (ناظم الاطباء). || نوعی از فنون سازندگی . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).

نوازندگی

لغت‌نامه دهخدا

نوازندگی . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (حامص ) نواختن ساز. (ناظم الاطباء). عمل نوازنده ٔ آلات موسیقی . || خوشامدگوئی . مهربانی . (ناظم الاطباء). نوازشگری . مکرمت . ملاطفت : به ساز جهان برد سازندگی نوائی نزد جز نوازندگی

جست‌وجوی هم‌آغاز

سازندگی

لغت‌نامه دهخدا

سازندگی

فرهنگ فارسی عمید

۱. سازنده بودن؛ عمل سازنده.۲. (موسیقی) [قدیمی] ساز زدن؛ نواختن؛ نوازندگی.

سازندگی

فرهنگ فارسی معین

(زَ دِ) (حامص .) ساختن ، سازنده بودن .

سازندگی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آبادسازی، عمران ۲. ابداع، اختراع ۳. آفرینش، خلق ۴. خلاقیت ۵. جعل ۶. نوازندگی

جست‌وجوی هم‌قافیه

سازندگی

لغت‌نامه دهخدا

ناسازندگی

لغت‌نامه دهخدا

ناسازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل و چگونگی ناسازنده . || ناسازگاری . عدم توافق . سازگار نبودن : و هر قبیله ای از ایشان را مهتری بوده از ناسازندگی با هم . (حدود العالم ).

سازندگی

فرهنگ فارسی عمید

۱. سازنده بودن؛ عمل سازنده.۲. (موسیقی) [قدیمی] ساز زدن؛ نواختن؛ نوازندگی.

سازندگی

فرهنگ فارسی معین

(زَ دِ) (حامص .) ساختن ، سازنده بودن .

سازندگی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آبادسازی، عمران ۲. ابداع، اختراع ۳. آفرینش، خلق ۴. خلاقیت ۵. جعل ۶. نوازندگی

درپیوند

بیشتر بدانید

سازندگی کردن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد