سازکلغتنامه دهخداسازک . [ زَ ] (اِ) نوعی پرنده ٔ خوش آواز. (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). || کریاس خانه و دهلیز. (ناظم الاطباء). راهرو و دالان . (اشتینگاس ). رجوع به سازاک شود.
سازقلغتنامه دهخداسازق . [ زَ ] (اِ) نوعی سقز که از شکاف درخت سرو بدست می آید، و چون آن را مشتعل کنند مانند مشعل میسوزد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
سازقفرهنگ فارسی معین(زِ)(اِ.) نوعی سقز که از شکاف درخت سرو به دست آید و چون آن را مشتعل کنند مانند مشعل می سوزد.
سازکردهلغتنامه دهخداسازکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کوک کرده (ساز) : بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده دروازه ٔ بلا را بر خلق باز کرده .مولوی .|| آماده . ساخته .
سازاکلغتنامه دهخداسازاک . (اِ) دهلیز. (شعوری ). رواق . (اشتینگاس ). پیشگاه و دهلیز. دالان و کریاس . (ناظم الاطباء) : به نیکوکاری (!) کوشش کن اگر اندک خرد داری چو هر کس را گذرگه بوده سازاک عدم آخر. ابوالمعالی (از شعوری ) (!)رجوع به س
سازکردهلغتنامه دهخداسازکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کوک کرده (ساز) : بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده دروازه ٔ بلا را بر خلق باز کرده .مولوی .|| آماده . ساخته .