دولفین کوهاندار اطلسیSousa teusziiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که بالۀ پشتی آن بهطور غیرمعمول منحنی و خمیده است و کوهان یا قوز کوچکی بر روی قسمت پشتی دارد
دولفین کوهاندار چینیSousa chinensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با پیشانی شیبدار که بالۀ پشتی دوطبقۀ آن شامل یک بالۀ کوچکتر است که بر روی قوز طویل پشتی قرار گرفته است
شاسیالغتنامه دهخداشاسیا. (اِخ ) مرکب از شا مخفف شاه و سیاه مخفف سیاه ، لقبی بود که بمزاح به مرحوم سیدعبداﷲ بهبهانی در دوره ٔ اول مجلس می داده اند. (یادداشت مؤلف ).
شاشالغتنامه دهخداشاشا. (آرامی ، اِ)توده و کلاف پنبه . انستاس کرملی صاحب نشوءاللغة العربیة گوید «شوشه » کلمه ٔ عامیانه ٔ شامی و معنای آن توده ٔ از هر چیزی است و آن از اصل آرامی «شاشا» بمعنی توده و کلاف پنبه مأخوذ است . (نقود العربیة ص 178).
شپاشاپلغتنامه دهخداشپاشاپ . [ ش َ ] (اِصوت مرکب ) آواز و صدای پیکان تیر باشد که پی درپی درجایی بخورد. (برهان ) (ناظم الاطباء). شپشاپ . شپ شپ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آواز تیرهای پی هم انداخته . (فرهنگ نظام ). آواز صدای پیکان تیر که پی درپی افکنندو آن را شپشاپ نیز گویند. (انجمن آرا) <span clas
ساساکلغتنامه دهخداساساک . (اِخ ) نام بومیان مسلمان جزیره ٔ لمبک در اقیانوسیه است . ساساکها مسلمانند و ازنظر وضع و زبان و الفبا شبیه بالیها هستند و تا چندی پیش تابع آنان بودند.
ساسارکشتلغتنامه دهخداساسارکشت . [ ک ِ ] (اِ) به لغت سریانی تخمی است دوائی که آن را به عربی بزرالانجره و قریض خوانند. (برهان ) (آنندراج ). بزرالانجره . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). تخم انجره . (الفاظ الادویه ). گزنه . قریض . و بپارسی آن را تخم انجره گویند. (اختیارات بدیعی ). رجوع به بز
ساساریلغتنامه دهخداساساری . (اِخ ) شهری است در ایتالیا، در جزیره ٔ ساردنی ، نزدیک به ساحل شمالی آن و مرکز ایالت ساساری است و 51 هزار تن سکنه دارد. تجارت زیتون و شراب و توتون آن مهم است و قصر کهنی از سال 1330 م . و کلیسائی از قر
ساسافراسلغتنامه دهخداساسافراس . (اسپانیایی ، اِ) نام درختی از خانواده ٔ درخت غار است و در امریکا فراوان میروید. برگهای آن راخشک میکنند و می سایند و بصورت ادویه بکار می برند.
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) (...پنجم )بعد از خسروپرویز در مرو بوده ، و نامهای پادشاهان ایران را که پارسیان آنان را به وخشوری پذیرفته اند و آن پانزده صحیفه است و بزبان آسمانی نسبت داده اند، او بفارسی ترجمه کرده و نام آن دساتیر است و فرهنگ لغات دساتیر نیز در تلو آن حاضر است و بعضی لغات از آ
ساساکلغتنامه دهخداساساک . (اِخ ) نام بومیان مسلمان جزیره ٔ لمبک در اقیانوسیه است . ساساکها مسلمانند و ازنظر وضع و زبان و الفبا شبیه بالیها هستند و تا چندی پیش تابع آنان بودند.
ساسارکشتلغتنامه دهخداساسارکشت . [ ک ِ ] (اِ) به لغت سریانی تخمی است دوائی که آن را به عربی بزرالانجره و قریض خوانند. (برهان ) (آنندراج ). بزرالانجره . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). تخم انجره . (الفاظ الادویه ). گزنه . قریض . و بپارسی آن را تخم انجره گویند. (اختیارات بدیعی ). رجوع به بز
ساساریلغتنامه دهخداساساری . (اِخ ) شهری است در ایتالیا، در جزیره ٔ ساردنی ، نزدیک به ساحل شمالی آن و مرکز ایالت ساساری است و 51 هزار تن سکنه دارد. تجارت زیتون و شراب و توتون آن مهم است و قصر کهنی از سال 1330 م . و کلیسائی از قر
ساسافراسلغتنامه دهخداساسافراس . (اسپانیایی ، اِ) نام درختی از خانواده ٔ درخت غار است و در امریکا فراوان میروید. برگهای آن راخشک میکنند و می سایند و بصورت ادویه بکار می برند.
ساسان الاکبرلغتنامه دهخداساسان الاکبر. [ نُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) لقبی است که فرهنگ نویسان و مورخان اسلامی به ساسان بن بهمن (ساسان نخست ) داده اند. رجوع به تاج العروس و شرح قاموس در ماده ٔ «س وس » و سبک شناسی ج 1 ص 134 و نیز رجوع به ساس
انساسالغتنامه دهخداانساسا. [ اُ ] (اِ) مأخوذ از سریانی ، کشمش و مویز. (ناظم الاطباء). و رجوع به انساثا شود.
اساسادیکشنری فارسی به انگلیسیau fond, basically, materially, quintessentially, radically, substantially