ساطوریلغتنامه دهخداساطوری . (ص نسبی ) دارنده ٔ ساطور. || آنچه به ساطور ریزه ریزه شده باشد از سبزی و گوشت و جز آن . رجوع به ساطور شود.
ساطوری کردنلغتنامه دهخداساطوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با ساطور ریزه ریزه کردن ، چنانکه گوشت را برای کباب ، یا سبزی را برای قورمه سبزی و غیره . رجوع به ساطور شود.
ساطوری کردنcomminution 2واژههای مصوب فرهنگستانخرد کردن مواد غذایی بهویژه گوشت و سبزیجات به قطعات بسیار ریز
شاتورولغتنامه دهخداشاتورو. [ ت ُ ] (اِخ ) دوشس دو... ماری - آن دومایی - نل ؛ یکی از سوگلیهای لویی پانزدهم . در سال 1717 م . در پاریس تولد یافت وبسال 1744 م . درگذشت . زنی بود بلندپرواز و باپشتکار. در فاصله ٔ سالهای <span class=
شاتورولغتنامه دهخداشاتورو. [ ت ُ ](اِخ ) مرکز دپارتمان اندر واقع در کنار رود اندر دارای 36400 تن جمعیت . ساکنان آن را به زبان فرانسوی شاتوروسن یا شاتلروسن خوانند. در 252 هزارگزی جنوب باختری شهر پاریس قرار دارد. دارای جنگلهای وس
ساتیاریلغتنامه دهخداساتیاری . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری پاوه و 10 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو شهرستان کرمانشاه به پاوه . کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه ٔ مشرو
ساطورینلغتنامه دهخداساطورین . [ ی ُ ] (یونانی ، اِ) خصی الثعلب . ذوثلاثة ورقات . رجوع به ساطریون شود.
ساطوریونلغتنامه دهخداساطوریون . (یونانی ، اِ) اسم یونانی خصیةالثعلب است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ساطریون و ساطورین و مخصوصاً ساطریون شود.
ساطوری کردنلغتنامه دهخداساطوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با ساطور ریزه ریزه کردن ، چنانکه گوشت را برای کباب ، یا سبزی را برای قورمه سبزی و غیره . رجوع به ساطور شود.
ساطوری کردنcomminution 2واژههای مصوب فرهنگستانخرد کردن مواد غذایی بهویژه گوشت و سبزیجات به قطعات بسیار ریز
خمیر گوشتmeat pasteواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای خمیرمانند تهیهشده از حدود 70 درصد گوشت ساطوریشده که بافتی با نرمی متوسط دارد
نازخاتونفرهنگ فارسی معین(اِ.) نوعی چاشنی ایرانی که از بادمجان کباب شدة ساطوری ، سیر و ریحان خرد شده و آب غوره درست می شود.
شکستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت آشولاش، خردوخمیر، ازهم پاشیده، داغان، متلاشی، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه، تکهتکه خلال(شده)، خردشده، خردوریز، ساطوری منفجر، شکافته
ساطوری کردنلغتنامه دهخداساطوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با ساطور ریزه ریزه کردن ، چنانکه گوشت را برای کباب ، یا سبزی را برای قورمه سبزی و غیره . رجوع به ساطور شود.
ساطورینلغتنامه دهخداساطورین . [ ی ُ ] (یونانی ، اِ) خصی الثعلب . ذوثلاثة ورقات . رجوع به ساطریون شود.
ساطوریونلغتنامه دهخداساطوریون . (یونانی ، اِ) اسم یونانی خصیةالثعلب است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ساطریون و ساطورین و مخصوصاً ساطریون شود.
ساطوری کردنcomminution 2واژههای مصوب فرهنگستانخرد کردن مواد غذایی بهویژه گوشت و سبزیجات به قطعات بسیار ریز