خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالف
لغتنامه دهخدا
سالف . [ ل ِ ] (ع ص ) پیش رفته و گذشته . ج ، سلف . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پیش رفته . (غیاث ) (آنندراج ). گذشته . (دهار). پیشینیان ، شخصی پیشین . (استینگاس ). پیشین : در زمان سابق و اوان سالف تاریخی عربی بود... (تاریخی قم ص 2).- سال...
-
سالف
لغتنامه دهخدا
سالف . [ ل ِ] (اِخ ) از قوم ثمود که نام پدر قدار، پی کننده ٔ ناقه ٔ صالح پیغمبر(ع ) است . (حبیب السیر چ قدیم ص 15).
-
واژههای همآوا
-
صالف
لغتنامه دهخدا
صالف . [ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است بین مکة و مدینة. (معجم البلدان ). کوهی است که در جاهلیت نزد آن سوگند خوردندی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
سلاف
لغتنامه دهخدا
سلاف . [ س ُل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ سالف . (ناظم الاطباء).
-
سابق الذکر
لغتنامه دهخدا
سابق الذکر. [ ب ِ قُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) پیش گفته . در بالا گفته شده . مذکور. مزبور.نامبرده . مسطور. مشارالیه . سالف الذکر. مارالذکر.
-
پیشرفته
لغتنامه دهخدا
پیشرفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مسبوق . مقدم . سلیف . سالف . || بجانب پیش روان شده . گذشته . || ترقی کرده . || تجاوزکرده . از حد طبیعی درگذشته و بمجاور درآمده .
-
لشکری پیشه
لغتنامه دهخدا
لشکری پیشه . [ ل َ ک َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) مرد سپاهی : به روزگار سالف در حدود کالف مردی بود لشکری پیشه . (سندبادنامه ص 102).
-
سالفة
لغتنامه دهخدا
سالفة. [ ل ِ ف َ ](ع ص ) مؤنث سالف . رجوع به سالف شود. ایام گذشته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : خلق را در دزدی آن طایفه مینمود افسانه های سالفه . مولوی .|| (اِ) گردن اسب و پیش گردن آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب ا...
-
اشقی
لغتنامه دهخدا
اشقی . [ اَ قا ] (ع ن تف ) نعت تفصیلی از شقی . شقی تر. بدبخت تر. (مهذب الاسماء) (مؤیدالفضلا).اشقی الامة و اشقی القوم ؛ ابن ملجم مرادیست قاتل خیرالخلق . (منتهی الارب ). و مراد به «اشقیها» که در قرآن کریم (12/91) آمده قداربن سالف است که ناقه ٔ صالح را...
-
مسعودی
لغتنامه دهخدا
مسعودی . [ م َ ] (اِخ ) شهرت علی بن حسین بن علی ، مکنی به ابوالحسن . از اولاد عبداﷲبن مسعود، مورخ ورحاله ٔ قرن چهارم هجری و از اهالی بغداد بود که در مصر اقامت گزید و به سال 346 هَ .ق . در آنجا درگذشت .وی در مصر و ممالک عرب سیاحت کرد و بعد به پارس رفت...
-
نامبرده
لغتنامه دهخدا
نامبرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نامدار. (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (از بهار عجم ). نام آور. مشهور. (فرهنگ نظام ). مشهور. معروف . (از ناظم الاطباء). || اسم مفعول از «نام بردن »، نامبرده در افغانستان به معنی «مذکور» و «گفته شده » استعمال شود...
-
کالف
لغتنامه دهخدا
کالف . [ ل ِ ] (اِخ ) قلعه ای است استوار به کنار جیحون . (منتهی الارب ). همانند شهری است و تا بلخ 18 فرسخ فاصله دارد و ادیب الکالفی منسوب بدانجاست .(از معجم البلدان ) : نامه ها نسخت کردند سوی امیرک بیهقی که پیش از لشکر بیاید. بکتکین و دبیری آخر سالار...
-
ذات آرام
لغتنامه دهخدا
ذات آرام . [ ت ُ ] (اِخ ) نام کوهی است به دیار ضُباب . (منتهی الارب ). اَکیمةُ دون الحوأب . (المزهر سیوطی ). اَکمةُ دون الحوأب لبنی ابی بکر. (المرصع). و یاقوت در معجم البلدان گوید: کانّه جمع أرم و هو حجارة تنصب کالعلم . اسم جبل بین مکة والمدینة. ق...