ساندلغتنامه دهخداساند. (اِخ ) ژرژ (1804 - 1876م .). وی رمان نویس فرانسه و متولد در پاریس است . تألیفات وی روح زنده و احساسات تازه ای بنفس میدهند. وی تصوری افسانه آمیز و روانشناختی و مطبوع و دلپذیر خارج از یک سبک کاملاً هنری
شاندلغتنامه دهخداشاند. (اِخ ) چاندرا . نام شاعر و مورخ هندو است . وی در قرن دوازدهم میلادی میزیسته است . (از معجم المنجد).
صیانتلغتنامه دهخداصیانت . [ ن َ ] (ع مص ) صیانة. نگه داشتن . نگهبانی . (غیاث اللغات ). صون . صیانة. حفظ. وقایة. نگاهداری . خویشتن بازداشتن : از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود. منوچهری .... و صیانت ن
ساندویچلغتنامه دهخداساندویچ . (انگلیسی ، اِ) نانی که درمیان آن چند نوع غذا از قبیل : مرغ ، تخم مرغ ، گوجه ، خیار و غیره گذارده باشند. نان را از وسط دو نیم کنندو در میان آن ژامبون یا نوع غذای دیگر قرار دهند.
ساندویچفرهنگ فارسی عمیدنوعی خوراک سرد یا گرم که از دو تکه نان و مقداری گوشت، کالباس، مرغ، تخممرغ، پنیر، کره، خیارشور، گوجه، کاهو، و امثال آن تهیه میشود.
ساکسلغتنامه دهخداساکس . (اِخ ) موریس کنت دو. معروف به مارشال ساکس ، سردار فرانسوی متولد گسلار (1696 - 1750 م .) از فرماندهان بزرگ عصر خویش بود. وی نیای ژرژ ساند داستان پرداز نامدار فرانسوی است .
مهترلغتنامه دهخدامهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).<br
ساندویچلغتنامه دهخداساندویچ . (انگلیسی ، اِ) نانی که درمیان آن چند نوع غذا از قبیل : مرغ ، تخم مرغ ، گوجه ، خیار و غیره گذارده باشند. نان را از وسط دو نیم کنندو در میان آن ژامبون یا نوع غذای دیگر قرار دهند.
ساندویچفرهنگ فارسی عمیدنوعی خوراک سرد یا گرم که از دو تکه نان و مقداری گوشت، کالباس، مرغ، تخممرغ، پنیر، کره، خیارشور، گوجه، کاهو، و امثال آن تهیه میشود.
متساندلغتنامه دهخدامتساند. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) پشت بازنهنده به سوی چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که برخود پشت می دهد و تکیه می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تساند شود. || مجتمع شده در زیر علم های جداگانه . ج ، متساندون . یقال خرج القوم متساندین علی رایات شتی . (
مساندلغتنامه دهخدامساند. [ م َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسنَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسند شود. || ج ِ مِسنَد. (ناظم الاطباء). رجوع به مسند شود.
تساندلغتنامه دهخداتساند. [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) پشت واگذاشتن . (زوزنی ). پشت باز نهادن بسوی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از متن اللغة). اعتماد کردن بر آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || یاری دادن یکدیگر را تحت رایات مختلف نه آنکه جمع گردند در زیر رایت امیر واحدی . (از متن الل