خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایه وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سایه وار
/sāyevār/
معنی
سایهمانند؛ مانند سایه؛ همچون سایه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
shadowy
-
جستوجوی دقیق
-
سایه وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sāyevār سایهمانند؛ مانند سایه؛ همچون سایه.
-
سایه وار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
shadowy
-
واژههای مشابه
-
بزرگ سایه
لغتنامه دهخدا
بزرگ سایه . [ ب ُ زُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) بلندسایه . باعظمت . بلندپایه . نعمت و راحت و نواخت رساننده به مردمان : میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام میر بلندهمت و میر بلندرای .فرخی .
-
ghost image
تصویر سایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تصویر ناخواسته بهجامانده از متن بر روی نمایشگر
-
سایه افکندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سایه کردن، سایه گستردن، سایه انداختن ۲. مستولیشدن، چیره شدن، حکمفرما شدن ۳. التفات کردن، توجه کردن، عنایت کردن
-
سایه گستردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سایه افکندن، سایه انداختن، سایه کردن ۲. پوشاندن، پنهان کردن ۳. تحت حمایت قراردادن
-
گران سایه
لغتنامه دهخدا
گران سایه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردمی عالیرتبه و صاحب جاه و مرتبه . (برهان ) (انجمن آرا). گران پایه . (آنندراج ). ج ، گران سایگان : ز پهلو برفتند پرمایگان سپهبدسران و گران سایگان . فردوسی .چو دید آن دو مرد گران سایه رابه دانایی اندر ...
-
فامسایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ← سایه
-
shadow puppet, shadow figure
عروسک سایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] عروسکی دوبعدی که در پشت پرده قرار میگیرد و سایۀ آن دیده میشود
-
shadow cabinet
دولت سایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] هیئت وزیران منتخب جناح مخالف که درصورت پیروزی آن جناح جای هیئت وزیران حاکم را میگیرد
-
penumbra
نیمسایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک، نجوم] [فیزیک- اپتیک] قسمتی از سایه که فقط با بخشی از چشمۀ نور روشن شده است [نجوم] 1. ناحیهای که در هنگام گرفت در تاریکی جزئی اطراف سایه است 2. ناحیهای از هر لکۀ خورشیدی که تیرگی کمتری دارد و ناحیۀ تیرۀ مرکزی را احاطه کرده است
-
سایه ونور
فرهنگ گنجواژه
تاریک و روشن.
-
سایه کوهی
لغتنامه دهخدا
سایه کوهی . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سرخی تیره آمیخته بکبودی و سبزی . برنگ آن قسمت سایه دار از کوه که از دور بزور دیده شود. (یادداشت مؤلف ).
-
سایه گاه
لغتنامه دهخدا
سایه گاه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نسر. سایبان . جای سایه . محل سایه : یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان . فردوسی .جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه . فردوسی .خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گا...