سبارسلغتنامه دهخداسبارس . [ س ِ ] (اِخ ) والی پارس که از بدو سلطنت کوروش به ولایت پارس رسید و کوروش نیز خواهر خود را بدو داد. (از ایران باستان ص 285).
ساباریسلغتنامه دهخداساباریس . (اِخ ) نام پسر پادشاه ارمنستان معاصر کورش کبیر است . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 310 شود.
شباروزلغتنامه دهخداشباروز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب متصل به روز. (آنندراج ). شب و روز. شبانروز. شبانه روز. الیوم بلیلته . (مقدمه ٔ التفهیم ص قسط). روز و شب . أجدان . جدیدان . اصرمان لیل و نهار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 186) : در هر شباروزی ما
سبریشلغتنامه دهخداسبریش . [ س ِ ] (اِ) التنصیف ؛ بدو نیم کرده و سبریش بر سر افکندن . الاختمار؛ سبریش برافکندن . (تاج المصادر بیهقی ).
شبروشلغتنامه دهخداشبروش . [ ش َ ] (ع اِ) نام پرنده ای است که آن را مرغ غواص نیز خوانند. ج ، شبارش . (ازدزی ج 1 ص 720).