خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sabk ۱. طرز؛ روش؛ شیوه.۲. (ادبی) روش یا شیوۀ خاص شاعر یا نویسنده برای بیان مطالب و افکار خود، مانندِ طرز جملهبندی، استعمال الفاظ و ترکیبات، چگونگی تعبیرات، و بیان مضامین: سبْک خراسانی، سبْک عراقی، سبْک هندی.
-
سبک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sapūk] sabok ۱. [مقابلِ گران و سنگین] خفیف؛ کموزن: ◻︎ هرکه را کیسه گران، سخت گرانمایه بُوَد / هرکه را کیسه سبک، سخت سبکسار بُوَد (منوچهری: ۳۰).۲. چست؛ چالاک؛ چابک.۳. (قید) [مجاز] راحت؛ آسان: ◻︎ از فراز آمدی سبک به نشیب / رنج بینی که ب...
-
واژههای مشابه
-
سبک اسلحه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ سنگیناسلحه] sabok[']asla(e)he ۱. (نظامی) سربازانی که سلاح سبک مانند تفنگ و مسلسل دارند.۲. [قدیمی] سربازانی که شمشیر، کمان، و نیزه داشتند.
-
سبک بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokbār ۱. [مقابلِ گرانبار] کسی که بار سبک بر دوش داشته باشد.۲. حیوان بارکش که بارش سبک باشد.۳. [مجاز] شخص فارغ و آسوده و بیخیال و مجرد: ◻︎ در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست / آن به کزاین گریوه سبکبار بگذری (حافظ: ۹۰۰)، ◻︎ از زبان سوسن آزاده...
-
سبک باری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sabokbāri ۱. سبکبار بودن.۲. [مجاز] آسودگی.۳. [مجاز] آزادگی: ◻︎ چون گرانباران به سختی میروند / هم سبکباری و چستی خوشتر است (سعدی۲: ۳۴۳).
-
سبک بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokbāl ۱. پرندۀ تیزپر.۲. پرندۀ کوچک. * سبکپر.
-
سبک بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sabokbālān راستهای از پرندگان کوچک و تیزپر که بسیاری از آنها خوشآواز هستند، مانند بلبل، قناری، گنجشک، و امثال آنها.
-
سبک پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکپای، سبکپی› [قدیمی، مجاز] sabokpā ۱. تندرو؛ چابک؛ چالاک.۲. آنچه در جایی آرام نمیگیرد؛ گریزپا؛ سبکگام.
-
سبک پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokpar پرندهای که تندوتیز پرواز کند؛ پرندۀ تیزپر؛ تیزپر: ◻︎ ننهادهاند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبکپر است (اثیرالدین اخسیکتی: ۴۷).
-
سبک پوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] sabokpuy تندرو؛ روندۀ چابک و چالاک.
-
سبک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکپا› [قدیمی، مجاز] sabokpey تندرو؛ روندۀ چابک: ◻︎ سبکپی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱: ۵۹ حاشیه).
-
سبک خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokxerad سبکعقل؛ کمخرد؛ سادهلوح: ◻︎ جز آن سبکخرد شوربخت سوختهمغز / که غره کرد مر او را به خویشتن شیطان (فرخی: ۳۲۷).
-
سبک خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] sabokxiz ۱. آنکه زود از جا برخیزد برای انجام دادن کاری؛ چستوچالاک؛ چابک.۲. تندرو.۳. جهنده.
-
سبک داشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] sabokdāšt خفیف و حقیر پنداشتن؛ خوار شمردن.