ستارهوارasteroid 1واژههای مصوب فرهنگستاندرونچرخزادی که قطر دایرۀ ثابت آن چهاربرابر قطر دایرۀ غلتان است
ستوروارلغتنامه دهخداستوروار. [ س ُ تورْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بمانند ستور. همانند ستور : گشتند ستوروار تا کی با رود و می و سرود و ساغر. ناصرخسرو.پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست تا خود ستوروار مر او را چرا شدم . <p class="author