ستامیهلغتنامه دهخداستامیه . [ س َت ْ تا می ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری اهواز و 2 هزارگزی باختر راه آهن اهواز به خرمشهر. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غل
شتامةلغتنامه دهخداشتامة. [ ش َ م َ ] (اِخ ) شتیم بن ثعلبه ، پدر قبیله ای است در ضبه . (منتهی الارب ).
شتامةلغتنامه دهخداشتامة. [ ش َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) زشت روی گردیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || زشت رویی همراه با تندخویی . (از ذیل اقرب الموارد).
شتامةلغتنامه دهخداشتامة. [ ش َت ْ تا م َ ] (ع ص ) مؤنث شتام . || رجل شتامة؛ که بسیار دشنام دهد. (از ذیل اقرب الموارد). || شیر که ترش روی و عابس باشد. (از اقرب الموارد).
شتامیلغتنامه دهخداشتامی . [ ش َت ْ تا ] (حامص ) شتام بودن . بدزبانی . بدزبانی کردن : ابوالمعالی نگارگر مؤمن و معتقد و متدین بوده است وهرگز به شتامی و لعانی معروف نبود. (النقض ص 108).