خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستایش کنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستایش کنان
/setāyeškonān/
معنی
۱. در حال ستودن و مدح کردن.
۲. (صفت) ستایشکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستایش کنان
لغتنامه دهخدا
ستایش کنان . [ س ِ ی ِ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال ستایش : چو از خواب گودرز بیدار شدستایش کنان پیش دادار شد. فردوسی .چو بر آستان ملک سر نهادستایش کنان دست بر سر نهاد. سعدی .رجوع به ستایش کردن شود.
-
ستایش کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) setāyeškonān ۱. در حال ستودن و مدح کردن.۲. (صفت) ستایشکننده.
-
واژههای مشابه
-
ستایش کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحسین کردن، ستودن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن ۲. ثنا گفتن، مدح کردن، تمجید کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن، قدح گفتن، هجو کردن
-
ستایش بردن
لغتنامه دهخدا
ستایش بردن . [ س ِ ی ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب )ستوده شدن . نیک نام گشتن . به نیک نامی مردن . ممدوح دیگران شدن بسبب کار نیک و منش پسندیده : فریدون فرخ ستایش ببردبمرد او و جاوید نامش نمرد. فردوسی .بدیوار پشتش نهاد و بمردبمرد و ز گیتی ستایش ببرد.فردوسی .
-
ستایش کردن
لغتنامه دهخدا
ستایش کردن . [ س ِ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدح کردن . نیکویی گفتن . ستودن : به پیش بزرگان ستایش کنیم همه پیش یزدان نیایش کنیم . فردوسی .به پیروزی ایدر نیایش کنیم جهان آفرین را ستایش کنیم . فردوسی .ستایش سخن خویشتن مکن سعدی که زشت خوب نگردد بجامه ٔ رن...
-
ستایش گرفتن
لغتنامه دهخدا
ستایش گرفتن . [ س ِ ی ِ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) ثنا گفتن . شکر کردن : همیدون بزاری نیایش گرفت جهان آفرین را ستایش گرفت . فردوسی .ستایش گرفت آفریننده رارهاننده از بد تن بنده را.فردوسی .
-
ستایش گفتن
لغتنامه دهخدا
ستایش گفتن . [ س ِی ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ستودن . مدح گفتن : گرت من ستایش نگویم مرنج که بهره ندارم ز گنج تو خنج .ازرقی .
-
نام ستایش
لغتنامه دهخدا
نام ستایش . [ س ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) از دعاهای زرتشتیان است و آن را «دعای از پس نیایش ویشت » نیز گویند. رجوع به خرده اوستا ص 28 و 40 شود.
-
ستایش آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) setāyeš[']āmiz آمیخته به ستایش.
-
ستایش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
امدح , مجد
-
قابل ستایش
دیکشنری فارسی به عربی
جدير بالاحترام
-
شایان ستایش
دیکشنری فارسی به عربی
محبوب
-
ستایش و احترام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بجل
-
را ستایش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أثْني عَلي