سترگ رویلغتنامه دهخداسترگ روی . [ س ُ / س َ / س ِت ُ ] (ص مرکب ) وقیح . (زمخشری ). سخت روی . شوخ روی .
شتریلغتنامه دهخداشتری . [ ش ُ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شتر.- پشم شتری ؛ پشم که از شتر چیده و باز کرده باشند.- رنگ شتری ؛ رنگی مانند رنگ متمایل به زردی چون رنگ پشم شتر. رنگی مانند رنگ ارده . (ناظم الاطباء).- شنگ شتر
شطریلغتنامه دهخداشطری . [ ش َ ] (ع اِ) یک نیمه . || بعضی و اندکی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). جزوی . برخی .
شطریلغتنامه دهخداشطری . [ ش َ را ] (ع ص ) قصعة شطری ؛ کاسه ای که نیمه ٔ وی پر باشد. (ناظم الاطباء). مؤنث شطران (نیمه پر). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سترگلغتنامه دهخداسترگ . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (ص ) هندی باستان «ستورا» (ضخیم ، عریض )، «ستولا» (درشت ، ضخیم ، بزرگ )، پهلوی «ستورگ » ، کردی «اوستور» ، استی «ست اور، ست ایر» (بزرگ ، قوی )، بلوچی «ایستور» ، یودغا «اوستور». (ح
سترگلغتنامه دهخداسترگ . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (ص ) هندی باستان «ستورا» (ضخیم ، عریض )، «ستولا» (درشت ، ضخیم ، بزرگ )، پهلوی «ستورگ » ، کردی «اوستور» ، استی «ست اور، ست ایر» (بزرگ ، قوی )، بلوچی «ایستور» ، یودغا «اوستور». (ح
سترگفرهنگ فارسی عمید۱. بزرگ؛ عظیم.۲. بزرگجثه؛ قویهیکل؛ تنومند؛ زورمند.۳. [قدیمی، مجاز] خشمناک.۴. [قدیمی، مجاز] ستیزهکار.۵. [قدیمی، مجاز] گستاخ: ◻︎ پذیرفتهام از خدای بزرگ / که دل بر تو هرگز ندارم سترگ (فردوسی۱: ۸۸).
سترگدیکشنری فارسی به انگلیسیbig, bulky, burly, huge, immense, imperial, jumbo, massive, mighty, mountainous, prodigious, vast
سترگفرهنگ فارسی معین(سُ یا سَ یا س تُ) [ په . ] (ص .) 1 - بزرگ ، عظیم . 2 - بزرگ جُثه . 3 - ستیزه جو. 4 - خشمگین ،لجوج . 5 - مغرور، خود بزرگ بین .
سترگلغتنامه دهخداسترگ . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (ص ) هندی باستان «ستورا» (ضخیم ، عریض )، «ستولا» (درشت ، ضخیم ، بزرگ )، پهلوی «ستورگ » ، کردی «اوستور» ، استی «ست اور، ست ایر» (بزرگ ، قوی )، بلوچی «ایستور» ، یودغا «اوستور». (ح
سترگفرهنگ فارسی عمید۱. بزرگ؛ عظیم.۲. بزرگجثه؛ قویهیکل؛ تنومند؛ زورمند.۳. [قدیمی، مجاز] خشمناک.۴. [قدیمی، مجاز] ستیزهکار.۵. [قدیمی، مجاز] گستاخ: ◻︎ پذیرفتهام از خدای بزرگ / که دل بر تو هرگز ندارم سترگ (فردوسی۱: ۸۸).
سترگدیکشنری فارسی به انگلیسیbig, bulky, burly, huge, immense, imperial, jumbo, massive, mighty, mountainous, prodigious, vast
سترگفرهنگ فارسی معین(سُ یا سَ یا س تُ) [ په . ] (ص .) 1 - بزرگ ، عظیم . 2 - بزرگ جُثه . 3 - ستیزه جو. 4 - خشمگین ،لجوج . 5 - مغرور، خود بزرگ بین .