ستمگرلغتنامه دهخداستمگر. [ س ِ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) ظالم . جابر. (ترجمان القرآن ). باغی . (ربنجنی ) : نگه کرد گرسیوز اندرگروی گروی ستمگر بپیچید روی . فردوسی .که یزدان ببخشد گناهش مگرستمگر نخواندورا دادگر. فر
ستمگردیکشنری فارسی به انگلیسیcruel, despotic, fell, inhuman, iniquitous, oppressive, oppressor, persecutor, ruthless, tyrannical, tyrannous, tyrant, unmerciful, warlord, heavy-handed
ستمگرلغتنامه دهخداستمگر. [ س ِ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) ظالم . جابر. (ترجمان القرآن ). باغی . (ربنجنی ) : نگه کرد گرسیوز اندرگروی گروی ستمگر بپیچید روی . فردوسی .که یزدان ببخشد گناهش مگرستمگر نخواندورا دادگر. فر
ستمگردیکشنری فارسی به انگلیسیcruel, despotic, fell, inhuman, iniquitous, oppressive, oppressor, persecutor, ruthless, tyrannical, tyrannous, tyrant, unmerciful, warlord, heavy-handed
ستمگرلغتنامه دهخداستمگر. [ س ِ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) ظالم . جابر. (ترجمان القرآن ). باغی . (ربنجنی ) : نگه کرد گرسیوز اندرگروی گروی ستمگر بپیچید روی . فردوسی .که یزدان ببخشد گناهش مگرستمگر نخواندورا دادگر. فر
استمگرلغتنامه دهخدااستمگر. [ اِت َ گ َ ] (ص مرکب ) ستمگر. ظالم . جفاکار : نبرد کرده و اندر نبرد یافته دست دلیر گشته و اندر دلیری استمگر. فرخی .آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم .من