ستورانواژهنامه آزادجمع استر است و به معنای اسب و قاطر و چهار پایان مانند آن (برای کسب اطاعات جامع تر به استر رجوع شود) چهارپایان
ستارانلغتنامه دهخداستاران . [ س ِ ] (اِخ ) نام دو وادی است در دیار بنی ربیعه و آنها را سودة گویند یکی را ستار الاغبر و دیگری را ستارالجابری نامند و در آن دو ستار چشمه های جهنده هست که خرماستان ها را سیرآب سازند... (از معجم البلدان ).
ستارگانلغتنامه دهخداستارگان . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ) ج ِ ستاره : امروز که آفتاب دارم در جنگ نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ . فرخی .- ستارگان ایستاده ؛ آنانند که بر همه ٔ آسمان پراک
شاه ستارگانلغتنامه دهخداشاه ستارگان . [ هَِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است : شاه ستارگان به افق مغرب خرامید. (کلیله و دمنه ).
ستارگان دریاییلغتنامه دهخداستارگان دریایی . [ س ِ رَ / رِ ن ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دسته ای از حیوانات خارپوست . رجوع به ستاره ٔ دریایی شود.
دستورانلغتنامه دهخدادستوران . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه بخش جغتای شهرستان سبزوار. واقع در 120هزارگزی باختر جغتای و کنار راه مالرو عمومی جغتای به شریف آباد، با 409 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ
رستورانلغتنامه دهخدارستوران . [ رِ ت ُ / تو ] (فرانسوی ، اِ) جایی که در آن غذا خورند و مشروب نوشند. (فرهنگ فارسی معین ). مهمانخانه و قهوه خانه ، این لفظ رستوران فرانسوی است . (از فرهنگ نظام ).
کافه رستورانلغتنامه دهخداکافه رستوران . [ ف ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) جای عمومی برای صرف غذا و نوشابه . رجوع به رستوران شود.
رستورانفرهنگ فارسی عمیدجایی که در آن انواع نوشابه و اغذیه به فروش میرسد و مشتریان میتوانند غذا را در همانجا مصرف کنند.