خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستیخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستیخ
/setix/
معنی
= ستیغ: ◻︎ خم آورد پشت و سنان ستیخآآآ / بزد تند و برکند هفتاد میخ (فردوسی: لغتنامه: ستیخ).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستیخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] setix = ستیغ: ◻︎ خم آورد پشت و سنان ستیخآآآ / بزد تند و برکند هفتاد میخ (فردوسی: لغتنامه: ستیخ).
-
ستیخ
لغتنامه دهخدا
ستیخ . [ س ِ ] (ص ) ستیغ. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هر چیز بلند و راست همچون ستون و قامت مردم . (برهان ). راست و بلند، و با ستیغ مرادف است . (آنندراج ). چیزی راست مانند تیر و نیزه و ستون . (رشیدی ) (اوبهی ). شق . راست . (صحاح الفرس ). امروز سیخ گ...
-
واژههای مشابه
-
ستیخ کردن
لغتنامه دهخدا
ستیخ کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راست کردن . سیخ کردن : ستیخ کردن پرها. ستیخ کردن گوش .
-
ستیخ گوش
لغتنامه دهخدا
ستیخ گوش . [ س ِ] (ص مرکب ) گوش راست کرده . (ناظم الاطباء). گوش تیز کرده : ظبی مصمغ، آهوی ستیخ گوش . (منتهی الارب ). || کسی که مواظب گوش دادن بود. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ستخ
لغتنامه دهخدا
ستخ . [ س َ ت ِ ] (ص ) بمعنی ستیخ که راست باشد. (آنندراج ). رجوع به ستیخ و ستیغ شود.
-
مؤللة
لغتنامه دهخدا
مؤللة. [ م ُ ءَل ْ ل َ ل َ ] (ع ص ) اذن مؤللة؛ گوش تیز و ستیخ . (منتهی الارب ). گوشهای ستیخ کرده . (ناظم الاطباء). گوش تیز یعنی ستیخ و راست کرده . (یادداشت مؤلف ).
-
متتالع
لغتنامه دهخدا
متتالع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) آن که گردن ستیخ کند و سر بلند کند در رفتار. (آنندراج ). کسی که در رفتار گردن را ستیخ و سر را بلند نگاه می دارد از تکبر و تبختر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتالع شود.
-
مصمع
لغتنامه دهخدا
مصمع. [ م ُ ص َم ْ م َ ] (ع ص ) ظبی مصمع؛ آهوی ستیخ گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تتالع
لغتنامه دهخدا
تتالع. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) گردن ستیخ کردن و سربلند کردن در رفتار. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
شظشظة
لغتنامه دهخدا
شظشظة. [ ش َ ش َ ظَ ] (ع مص ) ستیخ شدن ذکر کودک به وقت بول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
متلع
لغتنامه دهخدا
متلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) زن خوب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بسیار نگرنده ٔ چپ و راست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آن که گردن ستیخ کند. (آنندراج ). کسی که برمی آورد سر را و ستیخ نماید گردن را برای شنیدن...
-
تألیل
لغتنامه دهخدا
تألیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) تیز کردن . (زوزنی ). کناره ٔ چیزی تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). تیز کردن و ستیخ کردن گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غیچ شدن
لغتنامه دهخدا
غیچ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیچ شدن دست و جز آن ، سیخ شدن آن . ستیخ و استیخ و شخ شدن دست . بیحرکت و خشک ماندن موقت عضوی چون دست یا پای .