سحرگاهلغتنامه دهخداسحرگاه . [س َ ح َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) همان زمان پیش از صبح . (بهار عجم ) (آنندراج ). سحر. پیشک از صبح : دلخسته و مجروحم و پی خسته و گمراه گریان بسپیده دم و نا
سحرگاهانلغتنامه دهخداسحرگاهان . [ س َ ح َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) هنگام سحر. الف و نون در این زائد است چنانکه در روزگاران و بهاران . (غیاث ). سحرگاه . بوقت سحر : دهقان بسحرگاهان کز خا
سحرگاهیلغتنامه دهخداسحرگاهی . [ س َ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به سحرگاه : آنچه درین حجله ٔ خرگاهی است جلوه گری چند سحرگاهی است . نظامی .ایا باد سحرگاهی کزین شب روز میخواهی از آن خورشید
باد سحرگاهیلغتنامه دهخداباد سحرگاهی . [ دِ س َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که در سحر وزد. رجوع به باد شود.