شخبلغتنامه دهخداشخب . [ ش َ ] (ع مص ) دوشیدن شیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جاری شدن شیر و جز آن . (از اقرب الموارد). رفتن شیر از پستان . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || بریدن شاهرگ و جاری شدن خون از آن . (از اقرب الموارد). رفتن خون از جراحت . (تاج المصادر بیهقی ) (المصا
شخبلغتنامه دهخداشخب . [ ش َ / ش ُ ] (ع اِ) آنچه به یک کشیدن پستان فرود آید از شیر وقت دوشیدن . (منتهی الارب ). آنچه از شیر هنگام دوشیدن چون ریسمانی بلند ماند و این کلمه فُعل به معنی مفعول باشد چون خبز و قوت . (از اساس البلاغه ). || در مثل است : شخب فی الاناء
صخبدیکشنری عربی به فارسیبانگ , غوغا , سروصدا , غريو کشيدن , مصرانه تقاضا کردن , اشفتگي , اغتشاش , اشوب , گردنکشي , تلا طم
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: موضعی است وگمان میکنم در نزدیکی نجران است . (معجم البلدان ).
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (ع اِ) نوعی از درخت که به اذخر ماند و مار آن را دوست دارد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رکب فلان السخبر؛ بی وفایی نمود. (منتهی الارب ). غدر کرد. (از اقرب الموارد) : و الغدر ینبت فی اصول السخبر.<p class="auth
سخابلغتنامه دهخداسخاب . [ س ِ ] (ع اِ) گردن بند بی جواهر که ازمیخک و مانند آن سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گردن بند از مشک و پوست خرما و جز آن . (مهذب الاسماء). رجوع به الجماهر بیرونی ص 39 شود. || رشته ای که در آن مهره ها کشیده در گردن کودکان و دخ
بانگلغتنامه دهخدابانگ . (اِ) فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صوت . آوا. صیحة. (ترجمان القرآن ). صراخ ، هیاهو. صیاح ، نعره . غو. (فرهنگ اسدی ). بان . (فرهنگ اسدی ). نداء. ضاًضاً. ضجه . قبع. صرخ . زمجره . صرخه . صفار. نشده . (منتهی الارب ). خروش . مجازاً در مطلق صدا و آواز استعمال می
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: موضعی است وگمان میکنم در نزدیکی نجران است . (معجم البلدان ).
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (ع اِ) نوعی از درخت که به اذخر ماند و مار آن را دوست دارد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رکب فلان السخبر؛ بی وفایی نمود. (منتهی الارب ). غدر کرد. (از اقرب الموارد) : و الغدر ینبت فی اصول السخبر.<p class="auth