سختولغتنامه دهخداسختو. [ س ُ ] (اِ) = سغدو (همین ماده )، معرب آن «سختور« »الطبیخ 53». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روده ای را گویند که آن را با گوشت و برنج و مصالح پرکرده بر روغن بریان کرده باشند. (برهان ) (غیاث ). چرب روده را گویند که بگوشت پر کرده باشند. (
سختوفرهنگ فارسی عمیدنوعی خوراک که تکههای رودۀ گوسفند را با گوشت و برنج و چیزهای دیگر پرکرده و پخته باشند.
سختوفرهنگ فارسی معین(سُ) [ معر. ] (اِ.) 1 - قسمی خوراک . طرز تهیة آن چنین است که رودة گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته به روغن بریان کنند. 2 - کنایه از: آلت تناسلی مرد، قضیب .
سختویلغتنامه دهخداسختوی . [ س َ ت ُ وی ] (ص نسبی ) منسوب است به سختو که نسبت خانوادگی است . (الانساب سمعانی ).
شپیختگیلغتنامه دهخداشپیختگی . [ ش ِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شپیخته . رجوع به شپیخته و شپیختن شود.
سختویلغتنامه دهخداسختوی . [ س َ ت ُ وی ] (ص نسبی ) منسوب است به سختو که نسبت خانوادگی است . (الانساب سمعانی ).
سختویهلغتنامه دهخداسختویه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) قریه ٔ سختویه مشهور بسختان در خارج دروازه ٔ قصابخانه ٔ شیراز از پهلوی باروی شهر میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
آسمان غرغرهلغتنامه دهخداآسمان غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آسمان غُرّش . آسمان غُرُنْبه . آسمان غُرّه . تندر. رعد. سختو. بختو. کنور.
سغدولغتنامه دهخداسغدو.[ س ُ ] (اِ) سختو است که چرب روده با گوشت و مصالح پر کرده باشد. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) : بساشب که از گوشت آکنده ام چو سغدو دل و سینه و روده ها.سراج قمری (از آنندراج ).
ارونجلغتنامه دهخداارونج . [ ] (اِ) امعاء سطبر گوسفند و مانند آن بگوشت آکنده . آکنج . چرغند. رونچ . مالکانه . شاه لوت . زونج . جگرآکند. عصیب . سختو. سغدو. چرب روده . مبار. جهودانه . غازی . نکانه . ولوالی . زناج . اکامه . کاشاک . کدک .
سختویلغتنامه دهخداسختوی . [ س َ ت ُ وی ] (ص نسبی ) منسوب است به سختو که نسبت خانوادگی است . (الانساب سمعانی ).
سختویهلغتنامه دهخداسختویه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) قریه ٔ سختویه مشهور بسختان در خارج دروازه ٔ قصابخانه ٔ شیراز از پهلوی باروی شهر میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . (فارسنامه ٔ ناصری ).