سخسخةلغتنامه دهخداسخسخة. [ س َ س َ خ َ ] (ع اِمص ) ضعفی که از فقدان غذا حادث شود. (دزی ج 1). || ضعفی که از دوران جوانی حادث شده است . (دزی ج 1).
شخشخةلغتنامه دهخداشخشخة. [ ش َ ش َ خ َ ] (ع اِ صوت ) بانگ سلاح و بانگ جامه ٔ نو و بانگ کاغذ. (منتهی الارب ). بانگ سلاح وکاغذ و هر شی ٔ خشک چون خشخشه . (از اقرب الموارد).
شخشخةلغتنامه دهخداشخشخة. [ ش َ ش َ خ َ ] (ع مص ) کشیده شدن . دراز شدن . (منتهی الارب ). || برداشتن شترماده ٔ تشنه سینه را. (منتهی الارب ).