سخنرانیفرهنگ فارسی عمید۱. سخن گفتن برای مردم؛ نطق کردن؛ خطبه خواندن.۲. (اسم) سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان میشود.۳. (اسم) جایی که سخنانی ادا میشود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع میشوند
عظدیکشنری عربی به فارسینتيجه اخلا قي گرفتن از , اخلا قي کردن , موعظه کردن , وعظ کردن , سخنراني مذهبي کردن , نصيحت کردن
مذهبیلغتنامه دهخدامذهبی . [ م َ هََ ] (ص نسبی ) متدین . متشرع . مؤمن به مذهب . معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب . متعصب در مذهب و عقیدت خویش . رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب .- اشعار مذهبی ؛ اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد
سخنرانیفرهنگ فارسی عمید۱. سخن گفتن برای مردم؛ نطق کردن؛ خطبه خواندن.۲. (اسم) سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان میشود.۳. (اسم) جایی که سخنانی ادا میشود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع میشوند
سخنرانیفرهنگ فارسی معین( ~ .) 1 - (حامص .) نطق کردن ، خطبه خواندن . 2 - (اِمر.) جایی که در آن گروهی برای شنیدن سخنان سخنران حاضر می شوند.
سخنرانیفرهنگ فارسی عمید۱. سخن گفتن برای مردم؛ نطق کردن؛ خطبه خواندن.۲. (اسم) سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان میشود.۳. (اسم) جایی که سخنانی ادا میشود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع میشوند