سخنسرافرهنگ مترادف و متضاد۱. سخنپرور، سخنطراز، سخنپرداز، سخنساز، سخنآرا، سخنگستر ۲. شاعر ۳. نویسنده ۴. ناطق، سخندان
سخنگو، سخنگوفرهنگ مترادف و متضاد۱. خطبهگو، خطیب، سخنران، سخنسرا، سخنور، کلیم، گوینده، متکلم، نطاق ۲. گویا، ناطق ≠ اصم
چامه گولغتنامه دهخداچامه گو. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) چامه گوی . گوینده ٔ شعر. شاعر. سخنسرا. آنکه سخن منظوم سراید و کلام با وزن و قافیه سازد. سرودگوی . تصنیف ساز. || سرودخوان . غزل خوان . تصنیف خوان ، آنکه شعر و غزل به آواز خواند. کسی که سرود و تصنیف و غزل با آه