سدس فخریلغتنامه دهخداسدس فخری . [ س ُ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) آلتی است از آلات رصدی که بوسیله ٔ ابوحامد محمود خجندی اختراع شده و او آن را برای فخرالدوله ٔ دیلمی اولین بار وضع کرده است . (یادداشت مؤلف ). ارتفاع یاب . (یادداشت مؤلف ). آلتی که حامل یک قوس شصت درجه است و این آلت از صفر تا <span class=
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س َ ] (ع مص ) شش یک از مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شش یک بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). || شش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ششم گردیدن . (آنندراج ). ششم ِ گروهی بودن ، یا با خویشتن آنان را شش تن کردن . (اقرب الموارد).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س َ دَ ] (ع اِ) دندان هشت سالگی شتر پیش از بازل باشد، مذکر و مؤنث در وی یکسانست . ج ، سُدُس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گاو و گوسفند پنجساله سدیس . (مهذب الاسماء). و در سال ششم سدیس و سدس «بچه ٔ ناقه »، مذکر و مؤنث یکسان باشد در آن . (تاریخ قم ص <span class="hl" di
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ِ ] (ع اِ) بهر شش روز یا بهر پنج روز یک بار نوبت آب شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). اشتر که یک روز آب خورد و چهار روز نه ، آنگاه روز ششم بر آب برآید. ج ، اسداس . (مهذب الاسماء).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ُ / س ُ دُ ] (ع اِ) شش یک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ).شش یک . ج ، اسداس . (مهذب الاسماء). ششم حصه . (غیاث ).
ارتفاع یابلغتنامه دهخداارتفاع یاب .[ اِ ت ِ ] (اِ مرکب ) سدس فخری . آلتی که بدان فاصله ٔ زاویه ٔ ستارگان و ارتفاع آن را بر فراز افق اندازه کنند و ابوحامد محمود خجندی مهندس ایرانی این آلت را برای فخرالدوله ٔ دیلمی نخستین بار وضع کرد. || و امروز تئودولیت را نیز ارتفاع یاب گویند.
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن خضر الخجندی ، مکنی به ابومحمود. از بزرگان علماء ریاضی و رصد معاصر فخرالدوله ٔ دیلمی ، وی در مثلثات مستقیمه و کرویه تتبعات داشته و بطوری که ابوریحان بیرونی در کتاب «مقالید علم هیئت » می آرد، شکل مغنی در مثلثات کروی (اُکر) از امیر ابونصربن عراق ریاضی دا
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س َ ] (ع مص ) شش یک از مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شش یک بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). || شش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ششم گردیدن . (آنندراج ). ششم ِ گروهی بودن ، یا با خویشتن آنان را شش تن کردن . (اقرب الموارد).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س َ دَ ] (ع اِ) دندان هشت سالگی شتر پیش از بازل باشد، مذکر و مؤنث در وی یکسانست . ج ، سُدُس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گاو و گوسفند پنجساله سدیس . (مهذب الاسماء). و در سال ششم سدیس و سدس «بچه ٔ ناقه »، مذکر و مؤنث یکسان باشد در آن . (تاریخ قم ص <span class="hl" di
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ِ ] (ع اِ) بهر شش روز یا بهر پنج روز یک بار نوبت آب شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). اشتر که یک روز آب خورد و چهار روز نه ، آنگاه روز ششم بر آب برآید. ج ، اسداس . (مهذب الاسماء).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ُ / س ُ دُ ] (ع اِ) شش یک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ).شش یک . ج ، اسداس . (مهذب الاسماء). ششم حصه . (غیاث ).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س َ ] (ع مص ) شش یک از مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شش یک بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). || شش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ششم گردیدن . (آنندراج ). ششم ِ گروهی بودن ، یا با خویشتن آنان را شش تن کردن . (اقرب الموارد).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س َ دَ ] (ع اِ) دندان هشت سالگی شتر پیش از بازل باشد، مذکر و مؤنث در وی یکسانست . ج ، سُدُس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گاو و گوسفند پنجساله سدیس . (مهذب الاسماء). و در سال ششم سدیس و سدس «بچه ٔ ناقه »، مذکر و مؤنث یکسان باشد در آن . (تاریخ قم ص <span class="hl" di
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ِ ] (ع اِ) بهر شش روز یا بهر پنج روز یک بار نوبت آب شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). اشتر که یک روز آب خورد و چهار روز نه ، آنگاه روز ششم بر آب برآید. ج ، اسداس . (مهذب الاسماء).
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ُ / س ُ دُ ] (ع اِ) شش یک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ).شش یک . ج ، اسداس . (مهذب الاسماء). ششم حصه . (غیاث ).