سرانجامفرهنگ فارسی عمید۱. پایان؛ عاقبت.۲. (قید) در آخر کار.⟨ سرانجام دادن: (مصدر متعدی) به پایان رساندن؛ تمام کردن.
سرانجاملغتنامه دهخداسرانجام . [ س َ اَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) عاقبت و آخرکار و سامان کار. (برهان ). عاقبت و پایان کار و اینکه گویند کار سرانجام نمودند یعنی به آخر رسانیدند. (غیاث ). خاتمه . (مهذب الاسماء). عاقبت کار. چون سامان و سبب هر چیز موجب آخر رسیدن و تمام شدن آن چیز است لهذا مجازاً بمعنی سا
سرانجامدیکشنری فارسی به انگلیسیculmination, end, ending, eventually, fate, finally, lastly, ultimately
سرانجامفرهنگ فارسی عمید۱. پایان؛ عاقبت.۲. (قید) در آخر کار.⟨ سرانجام دادن: (مصدر متعدی) به پایان رساندن؛ تمام کردن.
سرانجاملغتنامه دهخداسرانجام . [ س َ اَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) عاقبت و آخرکار و سامان کار. (برهان ). عاقبت و پایان کار و اینکه گویند کار سرانجام نمودند یعنی به آخر رسانیدند. (غیاث ). خاتمه . (مهذب الاسماء). عاقبت کار. چون سامان و سبب هر چیز موجب آخر رسیدن و تمام شدن آن چیز است لهذا مجازاً بمعنی سا
سرانجامدیکشنری فارسی به انگلیسیculmination, end, ending, eventually, fate, finally, lastly, ultimately
ساز و سرانجاملغتنامه دهخداساز و سرانجام . [ زُ س َ اَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سامان و سرانجام . (آنندراج در ماده ٔ ساز).
نیک سرانجاملغتنامه دهخدانیک سرانجام . [ س َ اَ ] (ص مرکب ) خوش عاقبت . عاقبت به خیر : زهدت به چه کار آید گر رانده ٔ درگاهی کفرت چه زیان دارد گر نیک سرانجامی . سعدی .زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت کآنکه شد کشته ٔ او نیک سرانجام افتاد
نیکوسرانجاملغتنامه دهخدانیکوسرانجام . [ س َ اَ ] (ص مرکب ) نیک سرانجام . (ناظم الاطباء). خوش فرجام . نیک فرجام . خوش عاقبت . عاقبت به خیر : به از نام نیکو دگر نام نیست بد آنکس که نیکوسرانجام نیست .نظامی .
سرانجامفرهنگ فارسی عمید۱. پایان؛ عاقبت.۲. (قید) در آخر کار.⟨ سرانجام دادن: (مصدر متعدی) به پایان رساندن؛ تمام کردن.