سراندازیلغتنامه دهخداسراندازی . [ س َ اَ ] (حامص مرکب )مستی به خرام و تبختر کردن . (آنندراج ) : قلم صنع کند رقص سراندازیهادست قدرت اگر این صورت زیبا بکشد. کمال خجندی (از آنندراج ). || سر نهادن . سر بزمین نهادن بریدن را <span class="hl"
شیراندازیلغتنامه دهخداشیراندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل شیرانداز. غالب آمدن بر شیر با مکر و حیله : رو تو روبه بازی خرگوش بین مکر شیراندازی خرگوش بین . مولوی .|| شجاعت و بهادری و دلیری . (ناظم الاطباء). توانایی و کاردانی و آشنایی به فن
اشکوفهفرهنگ فارسی عمیدقی؛ استفراغ: ◻︎ بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی / اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی (مولوی۲: ۹۰۰).
دمسازیلغتنامه دهخدادمسازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) موافقت و همدمی و همراهی . (ناظم الاطباء). موافقت . (شرفنامه ٔ منیری ). هم آهنگی . سازگاری . سازواری . (یادداشت مؤلف ) : توقع آن است که به وجه دمسازی و بنده نوازی قدم رنجه کنی . (سندبادنامه ص 103<
اشکوفهلغتنامه دهخدااشکوفه . [ اُ ف َ / ف ِ ] (اِ) شکوفه و بهار درخت باشد.(رشیدی ) (برهان ). چیزی شبیه به گل که از درختهای میوه و غیره میروید. (فرهنگ نظام ). شکوفه : این شقایق منع نو اُشکوفه هاست که درخت دل برای آن نَماست .مول
گلالهلغتنامه دهخداگلاله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) کاکل مجعد و پیچیده .(آنندراج ). موی مجعد و پیچیده . (غیاث ) : ظلمتی گشته از نواله ٔ نورلاله ای رسته از گلاله ٔ حور. نظامی (هفت پیکر ص <span class="hl" dir="l