سربرغلغتنامه دهخداسربرغ . [ س َ ب َ ] (اِ مرکب ) سرآب . جایی که آب از چشمه یا رودخانه در برغ رود. و برغ بندی باشد که آب در آن جمع شود مانند تالاب و استخر. (انجمن آرا) (برهان ).
سربرغفرهنگ فارسی عمیدجایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود؛ جایی از نهر که جلوی آن را با سنگ و خاک ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود.
سربرغفرهنگ فارسی معین(سَ بَ) (اِمر.) جایی که آب از چشمه یا رودخانه در تالاب و برغ رَوَد و در آن جا جمع گردد.
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
چراغکارrigging gaffer, rigger 2واژههای مصوب فرهنگستانشخصی که مسئول پیاده کردن طرحهای نوری سربرقکار و استقرار چراغها یا ساختن واحدهای نوری یا تهیۀ وسایل نوری مورد نیاز سرصحنه است