سربهراه شدنفرهنگ مترادف و متضادسر بهزیر شدن، مطیع شدن، رام شدن، فرمانبردارشدن، حرفشنو شدن ≠ نافرمان شدن
سربهراه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مطیع کردن، منقاد کردن، رام کردن، فرمانبردار کردن، حرفشنو کردن ۲. آماده کردن، مهیا کردن، روبهراه کردن
سربهاریprevernalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آن دسته از پدیدههای مربوط به نمو که در اوایل فصل بهار اتفاق میافتد
مطیع شدنفرهنگ مترادف و متضادمنقاد گشتن، سربهراه شدن، ، فرمانبردار شدن، تابع شدن، تسلیم شدن ≠ سرکش شدن
مطیعفرهنگ مترادف و متضادتابع، تسلیم، رام، رهوار، سربهراه، زیردست، سازگار، فرمانبر، فرمانبردار، مطاوع، منقاد، وابسته ≠ سرکش، نافرمان
سربهزیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. خجالتی، خجل، سرافکنده، شرمسار، محجوب ≠ گستاخ ۲. سربهراه، سردرپیش، مطیع، رام، فرمانبردار ≠ سرکش، نافرمان
بیراه، بیراهفرهنگ مترادف و متضاد۱. چرت، یاوه، نامربوط، بیربط ۲. کجرو، منحرف، ضال، گمراه ≠ براه، سربهراه ۳. بیانصاف ۴. بیتناسب، ناهماهنگ