سربمهرلغتنامه دهخداسربمهر. [ س َ ب ِ م ُ ] (ص مرکب ) مهرکرده شده . (آنندراج ). ممهور. سربسته . که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده : زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمه ٔ روحانیان گشت م
جرقۀ سربهسرflashoverواژههای مصوب فرهنگستانتخلیۀ الکتریکی ناخواسته و غالباً درخشانی که در طول سطح مَقَره (insulator) یا هر مادۀ دیالکتریک روی میدهد
نقطة سربهسرbreak-even point/ breakeven pointواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن شرکت یا بخشی از کسب و کار، فقط به اندازهای کسب درآمد میکند که هزینههای محصول خاص خود را بدون سود یا زیان تأمین کند
نقطة سربهسرbreak-even point/breakeven point, BEPواژههای مصوب فرهنگستاندر هر پرواز شرکت حملونقل هوایی، ضریب اشغالی که در آن درآمد کل با هزینة کل برابر باشد
ضریب اشغال سربهسرbreak-even load factor, break-even factorواژههای مصوب فرهنگستانضریب اشغال توجیهپذیر اقتصادی به لحاظ میزان بار و مسافر که معمولاً برحسب درصد بار و مسافر نسبت به ظرفیت کل یک نوع هواگرد محاسبه میشود
سربستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. سربهمهر، مهر، ممهور ≠ سرباز، سرگشاده ۲. پوشیده، نهان، نهفته ۳. ناآشکار ≠ آشکار ۴. غیرصریح، تلویحی ≠ صریح ۵. محرمانه ۶. سری ≠ فاش، علنی
سربمهرلغتنامه دهخداسربمهر. [ س َ ب ِ م ُ ] (ص مرکب ) مهرکرده شده . (آنندراج ). ممهور. سربسته . که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده : زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمه ٔ روحانیان گشت م
همزنجیرهای شدنconcatenateواژههای مصوب فرهنگستانتشکیل یک زنجیره در پی پیوندِ سربهسر قطعات نوکلئیکاسید