سرخ چشم شدنلغتنامه دهخداسرخ چشم شدن . [ س ُ چ َ /چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت غضبناک گشتن : برآشفت بهرام و شد سرخ چشم ز گفتار پرموده آمد به خشم .فردوسی .
سرخ شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن ۲. خجالت کشیدن ۳. خشمگین شدن ۴. برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن
زریرلغتنامه دهخدازریر. [ زَ ] (ع مص ) برافروخته و سرخ شدن چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توقد و تنور چشم . (از اقرب الموارد). برافروخته و سرخ گردیدن چشم . (ناظم الاطباء). || (
زمهرةلغتنامه دهخدازمهرة. [ زَ هََ رَ ] (ع مص ) سرخ شدن چشم از غضب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اشریراقلغتنامه دهخدااشریراق . [ اِ ] (ع مص ) پرآب شدن چشم کسی . (منتهی الارب ). اشریراق اشک ؛ پر شدن و غرق شدن آن . (از اقرب الموارد). || اشریراق چشم ؛ سرخ شدن آن . (از اقرب الموار