سرسختیلغتنامه دهخداسرسختی . [ س َ س َ ] (حامص مرکب ) سرکشی و استکبار. (آنندراج ). مقاومت شدید. لجاج . پرطاقتی : ز شمشیرش عدو را گر خبر بودنمی کرد اینقدرسرسختی از خود. شفیع اثر (از آنندراج ).|| بی احتیاطی . بی پروایی . (فرهنگ فارسی مع
سرسختیدیکشنری فارسی به انگلیسیdogged,ness, grimness, implacability, intransigence, obduracy, perseverance, persistence, pertinacity, stubbornness, tenacity
تعصبدیکشنری عربی به فارسیتعصب , سرسختي درعقيده , عمل تعصب اميز , تعصب در وطن پرستي , ميهن پرستي از روي تعصب , کوته فکري
سرسختیلغتنامه دهخداسرسختی . [ س َ س َ ] (حامص مرکب ) سرکشی و استکبار. (آنندراج ). مقاومت شدید. لجاج . پرطاقتی : ز شمشیرش عدو را گر خبر بودنمی کرد اینقدرسرسختی از خود. شفیع اثر (از آنندراج ).|| بی احتیاطی . بی پروایی . (فرهنگ فارسی مع
سرسختیدیکشنری فارسی به انگلیسیdogged,ness, grimness, implacability, intransigence, obduracy, perseverance, persistence, pertinacity, stubbornness, tenacity
سرسختیلغتنامه دهخداسرسختی . [ س َ س َ ] (حامص مرکب ) سرکشی و استکبار. (آنندراج ). مقاومت شدید. لجاج . پرطاقتی : ز شمشیرش عدو را گر خبر بودنمی کرد اینقدرسرسختی از خود. شفیع اثر (از آنندراج ).|| بی احتیاطی . بی پروایی . (فرهنگ فارسی مع
سرسختیدیکشنری فارسی به انگلیسیdogged,ness, grimness, implacability, intransigence, obduracy, perseverance, persistence, pertinacity, stubbornness, tenacity