سرسپردهفرهنگ مترادف و متضادتسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادتکیش، برخی، فدوی، جاننثار، مطیع، منقاد ≠ گردنکش، یاغی، نافرمان
مطیعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ع، فرمانبردار، فرمانبر، حرفگوشکن، رام، تسلیم، سازگار، سربهزیر پیرو، تابع، زیردست، وابسته، رهوار، پابهراه، سربهراه چاکر، منقاد، عبید، عبد، بنده، غلام، ارادتمند، سرسپرده، سرسپار دست بهسینه، دست برسینه طوع، سخره تابعه باوفا، وفادار، وظیفهشناس، مخلص، صدوق، صدیق، فداکار مظ
درپرستلغتنامه دهخدادرپرست . [ دَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) خادم . نوکر. درباری . خدمتگزار دربار. درپرستنده . پرستنده ٔ در. سرسپرده و علاقه مند و هواخواه دربار : هر آنگه کزین لشکر درپرست بنالد بر ما یکی زیردست . فردوسی .نباید که بر زیردستان
مریدلغتنامه دهخدامرید. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از مصدر ارادة. رجوع به ارادة شود. || اراده کننده . (غیاث ). خواهنده . (آنندراج ). صاحب اراده . || نزد اهل تصوف به دو معنی آید. یکی به معنی محب یعنی سالک مجذوب ، دوم به معنی مقتدی ة، و مقتدی آن باشد که حق سبحانه و تعالی دیده ٔ بصیرتش را به نو
زبونلغتنامه دهخدازبون . [ زَ ] (ص ) خوار. (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). زیردست . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ). بیمقدار. ناچیز. حقیر. ذلیل . توسری خور. ستمکش . فاقد مقام و موقع در میان مردم یا در محیطی خاص . رجوع به زبون شدن ، زبونی کشیدن و دیگر ترکیبات
خمینیلغتنامه دهخداخمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س ) سال 132