سرمازدگیلغتنامه دهخداسرمازدگی . [س َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت سرمازده . || آفتی که بسبب سرمای شدید به درختان و میوه های آنها رسد. || آسیبی که بعلت سرمای سخت در برخی از اعضای بدن ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین ).
سرمازدگیفرهنگ فارسی عمید۱. آفتی که از سرمای سخت به گیاهها و درختان یا میوۀ آنها برسد.۲. (پزشکی) آسیبی که بهواسطۀ سرمای شدید در بعضی از اعضای بدن پیدا شود و شبیه سوختگی است.
سرمازدگیلغتنامه دهخداسرمازدگی . [س َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت سرمازده . || آفتی که بسبب سرمای شدید به درختان و میوه های آنها رسد. || آسیبی که بعلت سرمای سخت در برخی از اعضای بدن ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین ).
سرمازدگیفرهنگ فارسی عمید۱. آفتی که از سرمای سخت به گیاهها و درختان یا میوۀ آنها برسد.۲. (پزشکی) آسیبی که بهواسطۀ سرمای شدید در بعضی از اعضای بدن پیدا شود و شبیه سوختگی است.
سرمازدگیلغتنامه دهخداسرمازدگی . [س َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت سرمازده . || آفتی که بسبب سرمای شدید به درختان و میوه های آنها رسد. || آسیبی که بعلت سرمای سخت در برخی از اعضای بدن ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین ).
سرمازدگیفرهنگ فارسی عمید۱. آفتی که از سرمای سخت به گیاهها و درختان یا میوۀ آنها برسد.۲. (پزشکی) آسیبی که بهواسطۀ سرمای شدید در بعضی از اعضای بدن پیدا شود و شبیه سوختگی است.