سپرهملغتنامه دهخداسپرهم . [ س ِ پ َ هََ ] (اِ) مخفف «اسپرهم » = «اسپرغم » = «اسپرم » = «سپرم ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سپرغم که ریحان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
پسرعملغتنامه دهخداپسرعم . [ پ ِ س َ ع َ ] (اِ مرکب ) پسر نیای پدری . عم زاده . پسرعمو. عموزاده . ابن عَم ّ. قِتل . (منتهی الارب ): کلاله ؛ پسران عم دورتر. (منتهی الارب ).
سرهم بندیلغتنامه دهخداسرهم بندی . [ س َ هََ ب َ ] (حامص مرکب ) در تداول عوام کاری را بسرعت و بی دقت کافی و تنها برای ادای تکلیف انجام دادن . (یادداشت مؤلف ).- سرهم بندی کردن ؛ بی استحکام کاری انجام دادن . با عدم دقت کاری را انجام کردن .
awkwardدیکشنری انگلیسی به فارسیبی دست و پا - به شکلی نامناسب، بی دست و پا، زشت، ناشی، غیر استادانه، بی لطافت، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر
carelessدیکشنری انگلیسی به فارسیبی توجه، بی دقت، غافل، لا ابالی، مسامحه کار، سبکسر، سرهم بند، غفلت کار، لا قید
badدیکشنری انگلیسی به فارسیبد، خراب، مضر، زشت، نامساعد، فاسد، شوم، بد اخلاق، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، سرهم بند، مهمل
baddestدیکشنری انگلیسی به فارسیبدترین، بد، خراب، مضر، زشت، نامساعد، فاسد، شوم، بد اخلاق، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، سرهم بند، مهمل
پشت سرهملغتنامه دهخداپشت سرهم . [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] (ق مرکب ) دُمادُم . پیاپی . پی درپی . متتابع. متوالی . متوالیاً.