سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ِرْ ل َ ] (معرب ، اِ) پایجامه : دایم الحیض عجوزی است که سرواله ٔ اوتا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است . شرف الدین شفایی (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ُرْ ل َ / ل ِ ] (اِ) علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ).
علی شراحیلیلغتنامه دهخداعلی شراحیلی . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن علیف بن هیس بن سلیمان بن عمروبن نافع حکمی زبیدی رافعی شراحیلی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حکمی شود.