سرکردهلغتنامه دهخداسرکرده . [ س َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) سردار. (غیاث ). منتخب و برگزیده . (آنندراج ). رئیس . مهتر. فرمانده : خواجه های سیاه با ریش سفید و سرکرده ٔ مزبور بوده . (تذکرةالملوک چ 2</s
commandدیکشنری انگلیسی به فارسیفرمان، فرماندهی، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
commandsدیکشنری انگلیسی به فارسیدستورات، فرماندهی، فرمان، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن