سرگرم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مشغول شدن، مشغله یافتن، مشغولیت پیدا کردن ۲. تفریح کردن، تفنن کردن ۳. دلبسته شدن، علاقهمند شدن
سرگرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی شدن، خودرا مشغول کردن، بازی کردن، تفریح کردن، شاد بودن قماربازی کردن، قمار کردن
شیرگرملغتنامه دهخداشیرگرم . [ گ َ ] (ص مرکب ) هر مایعی که فاتر و نیم گرم باشد. (ناظم الاطباء). نیم گرم و معتدل . (از آنندراج ). به گرمی شیر آنگاه که دوشند. وِلَرْم . فاتر. ملایم . نه گرمی گرم و نه سردی سرد. ممهد. فاتره . ملول . (یادداشت مؤلف ) : پیوسته به آب شیرگرم با ر
سرگرملغتنامه دهخداسرگرم . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم او
سرگرملغتنامه دهخداسرگرم . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم او
سرگرملغتنامه دهخداسرگرم . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم او