زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
صندلی سلمانیbarber chair/ barber's chair, tombstone 2واژههای مصوب فرهنگستانکُندهای که براثر قطع ناقص درخت به شکل صندلی درآمده است
خط مرزی 1border line, boundary lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی در مرز میان دو کشور مستقل متـ . مرز 1 border 1, boundary 2, frontier 1
نقشۀ بزرگمقیاسlarge-scale mapواژههای مصوب فرهنگستانعموماً، نقشهای که در مقیاس 10000 : 1 تا 500 : 1 تهیه شده باشد
نقشۀ کوچکمقیاسsmall-scale mapواژههای مصوب فرهنگستانعموماً، نقشهای که در مقیاس 50000 : 1 تا 250000 : 1 تهیه شده باشد
نقشۀ میانمقیاسmedium-scale map, intermediate-scale mapواژههای مصوب فرهنگستانعموماً، نقشهای که در مقیاس 10000 : 1 تا 50000 : 1 تهیه شده باشد
سریلغتنامه دهخداسری . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از اولیأاﷲ است مشهور بسری سقطی . (برهان ) (آنندراج ) : چون سری بی سر شد اندر راه اوبر سریر سروران شد جای او. (مثنوی ).رجوع به سری سقطی شود.
سریلغتنامه دهخداسری . [ ](اِخ ) ابن احمدبن سری الکندی الرفاء الموصلی شاعر معروف و مشهوری است که دیوان ابی الفتح کشاجم را استنساخ کرده است وی در حدود سال 360 درگذشته است . (از روضات الجنات ص 308). رجوع به معجم الادباء ج <span
سریلغتنامه دهخداسری . [ ] (اِخ ) مولانا... پسر علی شهاب است و جوانی ابدال وش ، خوش شیرین کار است ، و گفتار او نیز چون کردار او شیرین است و دلپذیر است و این مطلع از اوست :بود در دعوی بابرویت مه تو تیز و تنددیدن خورشید رویت ساخت او را گرد و غند. (مجالس النفائس ص <
سریلغتنامه دهخداسری . [ س َ ] (حامص ) (از: سر (رأس ) + ی مصدری ). ریاست . سروری . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سرداری و سپهسالاری . (برهان ). سرداری . (جهانگیری ). سروری و سرداری . (آنندراج ). سرداری . (غیاث ) : او را سزد امیری او را سزد شهی او را سزد بزرگی
سریلغتنامه دهخداسری . [ س َ ری ی ] (ع اِ) جوی خورد که بجانب خرمابنان رود. ج ، اسریه و سُریان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوی خرد. || (ص ) مرد شریف . مهتر. (دهار) (مهذب الاسماء). مهتر و جوانمرد و سخی . (منتهی الارب ).
درسریلغتنامه دهخدادرسری . [ دَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی باختر درمیان و 8 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ بیرجند به درح . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir=
دوسریلغتنامه دهخدادوسری . [ دَ س َ ] (ع ص ) دوسرانی . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج )(از برهان ). بزرگ هیکل توانا کأنه منسوب الی دوسر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به دوسرانی شود.
دوسریلغتنامه دهخدادوسری . [ دُ س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دارای دوسر. دوسره . با دو سر. (یادداشت مؤلف ). || قسمی از خیمه . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : دشمن جان ترا عزم بیابان فناست دایم از نیزه ز بهرش دوسری بر سر ماست . شفیع اثر (از آنند
حرکات قسریلغتنامه دهخداحرکات قسری . [ ح َ رَ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکت قسری شود.
حرکت قسریلغتنامه دهخداحرکت قسری . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر حرکت طبیعی و حرکت ارادی . حرکتی که مبداء آن بسبب میل مستفاد از خارج بود، مانند حرکت سنگی که از پائین به بالا اندازند. (تعریفات جرجانی ) (دستورالعلماء).