الولد سر ابیهلغتنامه دهخداالولد سر ابیه . [ اَل ْ وَ ل َ دُ س ِرْ رُ اَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ). رجوع به ولد شود.
گرم آب سرلغتنامه دهخداگرم آب سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان جمع آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاور دماوند و 12 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ تهران به
کفی آبسنگreef flatواژههای مصوب فرهنگستانسرِ آبسنگ یا پهنۀ سنگی حاصل از خُردههای مرجانی و ماسه که معمولاً در هنگام فروکِشَند خشک است
الولد سر ابیهلغتنامه دهخداالولد سر ابیه . [ اَل ْ وَ ل َ دُ س ِرْ رُ اَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ). رجوع به ولد شود.
دوشفرهنگ انتشارات معین(اِ.) آلتی مشبک مانند سر آب پاش که در گرمابه به شیر آب بندند و در زیر آن شستشو کنند. ؛ ~ گرفتن : حمام کردن .
شِرْبٍفرهنگ واژگان قرآنسهمي از نوشيدن آب (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هريک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
ابوسلیمانلغتنامه دهخداابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) نیلی . او در مائه ٔ چهارم میزیست و از مریدان ابوالحسین قرافی بود و سخت تنگدست و فقیر بود چنانکه خشت بالین میکرد.وقتی نزد ابوال