سر افشاندنلغتنامه دهخداسر افشاندن . [ س َ اَ دَ ] (مص مرکب ) سر انداختن . جدا کردن و بریدن و قطع کردن سر.
سر افتادنلغتنامه دهخداسر افتادن . [ س َ اُ دَ ] (مص مرکب ) از حد متجاوز بودن . (آنندراج ) (غیاث ). || کنایه از غالب و افزون آمدن . (آنندراج ) : چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است چین
کار بر سر افتادنلغتنامه دهخداکار بر سر افتادن . [ ب َ س َ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پیش آمدن (کار). (آنندراج ) : چنگیزنژادان را چون کار بر سر افتاد سستی نکرده پا قائم کردند. (ملاطغرا در م
افشاندنلغتنامه دهخداافشاندن . [ اَ دَ ] (مص ) برافشاندن . افشانیدن . فشاندن . (شرفنامه ٔ منیری ). ریختن . (مؤید الفضلاء). ریختن و پاشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاشیدن . (از
سرافشانیلغتنامه دهخداسرافشانی . [ س َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل سر افشاندن . سری را با تیغ زدن : سرافشانی تیغ گردن گزاربرآورده از جوی خون لاله زار.نظامی .
رمعانلغتنامه دهخدارمعان . [ رَ م َ ] (ع مص ) جنبیدن از خشم . (تاج المصادر بیهقی ). جنبیدن و لرزیدن سر بینی کسی از خشم یا چیز دیگر. (منتهی الارب ). رمعان انف ؛ جنبیدن بینی از خشم
کردنلغتنامه دهخداکردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ساختن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درست کردن . ساختن . ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچ
گلبارانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعمل ریختن و افشاندن گل بر سر کسی یا چیزی. گلباران کردن: (مصدر متعدی) گل افشاندن بر سر کسی یا چیزی؛ گل ریختن؛ گل پاشیدن.