سر تیغلغتنامه دهخداسر تیغ. [ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر شمشیر. || سر کوه . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از روشنایی . (برهان ) (انجمن آرا).
جوسنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهواحد اندازهگیری وزن برابر با یک جو: ◻︎ به چندین سر تیغ الماسرنگ / نسفتند جوسنگ این خارهسنگ (نظامی۵: ۹۰۳).
تیغبازی کردنلغتنامه دهخداتیغبازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ و ستیز با شمشیر کردن . شمشیربازی کردن . مبارزه کردن با شمشیر و جز آن : که با دشمنم تیغبازی کنیدبدینگونه در جنگ بازی کنی
تیغبازیلغتنامه دهخداتیغبازی . (حامص مرکب ) با هم بازی کردن به شمشیر... و همچنین دوتیغه بازی کردن . (آنندراج ). شمشیربازی . نبرد کردن با شمشیر : کاینجا نه حدیث تیغبازی است دلالگییی
سرلغتنامه دهخداسر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک
تیغلغتنامه دهخداتیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطبا