سر فرودآوردنلغتنامه دهخداسر فرودآوردن . [ س َ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) سر فروآوردن . قبول کردن . (آنندراج ). تسلیم شدن . مطیع گشتن . منقاد شدن : از آسمان کلاه میبارد اما بر سر آنکه سر فرو
سرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیز
پیشانی نهادنلغتنامه دهخداپیشانی نهادن . [ نی ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . سر فرود آوردن : هر که از روی تواضع ننهد پیشانی پیش روی تو، زهی روی و زهی پیشانی .سلمان ساوجی .