سرمایهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پول، دستمایه، راسالمال، دارایی، مال، مایه، نقد، نقدینه، وجه ≠ کار ۲. دارایی غیرمادی، توان، قدرت (فکری، علمی، هنری )
سرمایهلغتنامه دهخداسرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود
رأسلغتنامه دهخدارأس . [ رَءْس ْ ] (ع اِ) سر. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (آنندراج ) (ترجمان علامه جرجانی ). ج ،
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) : سر مایه و پیشروشان زهیرکه آهو ربودی ز چنگال شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخی
برون کشیدنلغتنامه دهخدابرون کشیدن . [ ب ِ / ب ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . بدرآوردن . استخراج : آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشدنسکی ز کف ّ او نتواند برون کشید. منجیک .سر مای
بی زیانلغتنامه دهخدابی زیان . (ص مرکب ) (از: بی + زیان ) بی ضرر. بی اذیت . بی گزند. (یادداشت مؤلف ) : همی گفت هر کس که بودش خردکه گر بی زیان او بما بگذرد. فردوسی .یکی بی زیان مرد
ویدلغتنامه دهخداوید. (ص ) کم که مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ). ویدا نیز گویند. (فرهنگ اسدی ) : ای غافل از شمار چه پنداری که ت خالق آفرید پی